نتایج جستجو برای عبارت :

آنچه در اینستاگرام گذشت

ایستاده‌ام بر دو راهی تردید. بر مسیر ندانستن. بر جاده تصمیم نگرفتن. در راه نخواستن.
آنچه کشته‌ام را امروز باید درو کنم و چه سخت است اگر امروز مزرعه را ملخ‌های بی‌فکری و سستی چنین ویران کرده باشند که جستن دانه گندمی، به آرزو ماند.
نشنیدم و عمل نکردم و همت نبستم هر کار که شاید و آن کار که باید.
پشیمانی و حسرت، خوب است برای درس گرفتن نه برای مانع شدن و از کار - پیش از قبل - افتادن.
«گذشت آنچه گذشت، و کجاست آنچه خواهد آمد؟ برخیز و دریاب آنچه هست را،
حیف آن عمری که او بی عشق جانبخشا گذشت،
حیف آن عشقی، اگر با داد و واویلا گذشت.
غرق بادا در گنه، قلبی نورزد عشق پاک،
حیف عمر فاسقی از این جهان رسوا گذشت.
حیف عمر ابلهی، عمری پی دولت دوید،
حیف عمر عاقلی، با هرزه و رؤیا گذشت.
لال گردد آن زبانی که نمی گوید خدا،
حیف آن امت، که او بی دین و بی تقوا گذشت.
بی کفن میرد غریبی، نیست ایرادی دگر،
حیف آن مرگی اگر بی ذکر "لا الا"گذشت
مکّه و مینا نرفتی جرم نبود پیش حق،
حیف عمر غافلی، با ساغر و مینا گذشت.
جور دنیا هم گ
چیزی که سرنوشت انسان را می‌سازد، استعدادهایش نیست، انتخابهایش است.
برای زیبا زندگی نکردن، کوتاهی عمر را بهانه نکن. عمر کوتاه نیست، ما کوتاهی می‌کنیم ...
هنگامی که کسی آگاهانه تو را نمی‌فهمد، خودت را برای توجیه او خسته نکن!
بر آنچه گذشت، آنچه شکست، آنچه نشد، و آنچه ریخت... حسرت نخور...
در زندگی اگر تلخی نبود، شیرینی معنایی نداشت.
موانع، آن چیزهای وحشتناکی هستند که وقتی چشم‌مان را از روی هدف برمی‌داریم، به نظرمان می‌رسند...
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
دانلود کتاب صوتی کار از کار گذشت اثر ژان پل سارتر
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
دانلود کتاب کار از کار گذشت | ژان پل سارتر | طاقچهtaaghche.com › داستان و رمان › رمانژان ‌پل سارتر (۱۹۸۰-۱۹۰۵)، نویسنده و فیلسوف فرانسوی است. «کار از کار گذشت» درباره زن و مردی است که همدیگر را نمی‌شناسند، جدا از هم و به دلایلی متفاوت می‌میرند و در ... رتبه: ۴٫۸ - ‏۲۰ رأیوارد نشده: اثر ‏| باید شامل این عبارت باشد: اثر
دانلود رایگان کتاب کار از کار گذشت از ژان پل سارتر | جنگلبانjangal
 
 
 
من، شباهت های دردآلود با «در» داشتماز فشار بی کسی دیوار، در بر داشتمتکیه ام بر شانه ی دیوار بود و مثل دراز عبور او دلی در سینه پرپر داشتممی گذشت از من، عبورش درد و درمان بود و منسخت بر اعجاز چشمی ناز، باور داشتمدست در دست یکی که من نبود، از من گذشتقژقژی در سینه.... انگاری ترک برداشتمچینی قلبم ترک برداشت، ویران تر شدمدردهایی بود و من، یک درد دیگر داشتممی رود با یاری جز من، می رود با رفتنشمثل زلف او به باد آنچه که در سر داشتممن گذرگاهی برایش
این جمعه هم گذشت، تو اما نیامدیپایانِ سبز قصه دنیا، نیامدیمانده ست دل اسیر هزاران سؤال تلخای پاسخ هر آنچه معمّا، نیامدیکِز کرده اند پنجره ها در غبار خویشای آفتاب روشنِ فردا، نیامدیافسرده دل به دامن تفتیده کویرای روح آسمانی دریا، نیامدیای حسّ پاکِ گم شده روح روزگارزیباترین بهانه دنیا نیامدیای از تبار آینه ها، ای حضورسبزای آخرین ذخیره طاها نیامدیاین جمعه هم گذشت و غزل ناتمام مانداین است قسمتِ دلِ من، تا نیامدی
رسولخدا ص فرمود بر شما باد بگذشت زیرا گذشت جز عزت بنده را نیفزابد و از دبگر بگذریدتا خداشما را عزیز کند امام باقر ع فرموده پشبمانی از گذشت بهتر واسانتراست تا پشیمانی از کیفر  شرح یعنی اگر شخصی را که بتو ستمی کرده بود بخسیدی و از اودر گذشتی سپس دانستی که ان گذشت مورد نداشته زیرا ان ستمگر متنبه نگشت و از گذشت خود پشیمان شدی این پشیمانی بهتر و اسانتر است از موردیکه ستمگر را مجازات کنی وسپس بفهمی اگر ازاو میگذشتی و اورامیبخشیدی. بهتر بود
فروردین همه‌ش م.ح.ز حضور داشت
آلبرت برگشت و حرف میزدیم و کمک و راهنمایی
فروردین بیشتر به خواب گذاشت
فروردین به فیلم دیدن گذشت
فروردین به حدودی کتاب خوندن گذشت.
فروردین شروع شد به شروع فوتوشاپ
فروردین شروع شد به دیجیتال مارکتینگ
فروردین گذشت به شروع سخر خیزی و چه شیرین بود...
فروردین گذشت به درس های آنلاین،
فایل های زیاد مجازی
فروردین بیشتر صحبت با محمدرضا و آلبرت بود و بد هم نبود
فروردین شروع شد به تولد موضوع پروژه طراحی ایجاد.
فروردینِ استر
«٢٣٧»وَ إِنْ‌ طَلَّقْتُمُوهُنَّ‌ مِنْ‌ قَبْلِ‌ أَنْ‌ تَمَسُّوهُنَّ‌ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ‌ لَهُنَّ‌ فَرِیضَةً‌ فَنِصْفُ‌ ما فَرَضْتُمْ‌ إِلاّ أَنْ‌ یَعْفُونَ‌ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ‌ عُقْدَةُ‌ النِّکاحِ‌ وَ أَنْ‌ تَعْفُوا أَقْرَبُ‌ لِلتَّقْوى‌ وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ‌ بَیْنَکُمْ‌ إِنَّ‌ اللّهَ‌ بِما تَعْمَلُونَ‌ بَصِیرٌ و اگر زنان را قبل از آمیزش طلاق دهید،در حالى که براى آنها مهریه تعیین کرده‌اید،نصف آن
کفش کودکی را دریا برد.
کودک روی ساحل نوشت؛دریای دزد...
آن طرف تر مردی که صید خوبی داشت ، روی ساحل نوشت:دریای سخاوتمند...
جوانی غرق شد. مادرش نوشت؛دریای قاتل...
پیر مردی مرواریدی صید کرد ؛ نوشت: دریای بخشنده.
موجی نوشته ها را شست.
دریا آرام گفت: به قضاوت دیگران اعتنا نکن ، اگر می خواهی دریا باشی .
بر آنچه گذشت، آنچه شکست، آنچه نشد ...
حسرت نخور!
به بهانه دهمین همایش اختصاصی رشته‌مان بر آن شدم تا تجربیاتم از همایش‌هایی که حضور داشتم را بنویسم و البته روایتی از آغاز تا فرجام آنچه که در پیش داریم را بازگو کنم؛
در میان سرک کشیدن‌هایم در انتخاب مسیر به وبلاگ «قصه یک همایش» برخوردم (که الحق سنت پسندیده‌ای بود) و با خواندن هر پستش با واقعیت برگزاری یک همایش بیشتر آشنا شدم، گذشت و اولین حضورم در همایش در اردیبهشت ۹۵ رقم خورد، همایشی که حضور آدم‌هایش برایم ارزشمندتر بود تا موضوع آن، دوست
از جمله امدادهای الهی آن است که آنچه در باطن مردم می گذشت و در اعماق دل هاشان پنهان داشتند و آنچه را که در آینده اتفاق می افتاد از همه آنها آگاه می فرمود، خدای تعالی این عنایت را به ائمة هدی علیهم السلام از جمله به امام بزرگوار ابو محمد علیه السلام فرموده بود...
خدای تعالی پیامبران و اوصیای ایشان  را با معجزاتی که دیگر افراد بشر از آوردن نظیر آنها عاجزند، یاری کرده است تا گواه راستین بر درستی خیر و هدایتی باشد که از طرف خدا برای مردم آورده اند،
وابستگی
دلبستگی
وارستگی / بلوغ احساسی /آغاز خود عشق ورزی / کنده شدن از موانع 
تلنگرهای زیادی در این چند سال خوردم . از کسانی که بینهایت دوست شون داشتم و دارم .
 
حالا دارم فکر میکنم .
اولی گذشت . سخت گذشت اما گذشت . سپردم اش به زمان .
دومی گذشت .اونم سخت بود و شوکه آور . سپردم اش به زمان .
و این آخری که سخت ترین هست هم خواهد گذشت ...
رنج آدم را پخته میکنه . بخصوص وقتی دلش میشکنه و میشکنه و میشکنه . 
حالا با خودم میگم عجب احمقی بودم که اجازه دادم آدم ها با د
دقیقا چند سال پیش بود‌‌...
بهمن ماه...
تعداد خواب های واقعی یا به نگاه دین، رویاهای صادقانه، بیشتر شده بود...
با مرگ دوستم شروع شد و به...
یادم نیست به چی ختم شد.
اون زمان دانشجو بودم، حاج اقای دانشگاه میگفت احتمالا غلبه شیطانی هست که خواب های واقعی میبینی، خواب هایی که واقعا اذیتم میکرد...
گذشت و گذشت و گذشت تا با یه سری از ادعیه و این چیزها بهتر شدم، تا این چند روز...
انگار دوباره رویاهای صادقه برگشتند...
مثل اول نکنی خوش دل آزرده رانکنی زنده به آبش گل پژمرده رارک بگویم که دل آزرده دل آزار شودنخورند آب ز لیوان ترک خورده راطعنه ای گفت جوان دست عصایت به چه کار ?بی خبر بار غمش حلقه کند گرده راخوبی ات خیر تو را آورد اندیشه ی زشتبه غلامی ببرد خلق سیه چرده رایک شبه عمر گذشت و متوجه نشدمغاصبش باز نداد آنچه ز من برده را ...لب من خنده بلد نیست زند عیب مکنکه غمش شاد نخواهد من افسرده را#الهام_ملک_محمدی
رمضان هم گذشت...
یادمه بچه که بودم، داداش بزرگه میگفت عید فطر که میشه،  وقتی میگن الحمدلله علی ما هدانا و الی اخر، انگار یه پارچ آب یخ رو سر آدم خالی میکنن که ایوای! رمضان هم گذشت... 
انگار کم کم دارن آب یخ رو سرم خالی میکنن
رمضان هم گذشت و من آدم نشدم
اصلا نفهمیدم چی بود، چی شد! 
به قول استاد بخشی اصلا اینجا کجاست؟ من کی ام؟؟ تو کی هستی؟؟ (اینقدر من در درک عظمت این ماه نابودم!)
خدایا من که نفهمیدم چی شد و چی بود که گذشت، ولی تو به حق حسینت نذار دست خ
 
زهرای بابا سلام
امروز 20 ماه می شود که از پیش ما رفته ای. برابر همه روزهایی که اینجا پیش ما بودی و به زندگمیان شادی بخشیدی. این 20 ماه عمر شیرینت برای ما زود گذشت خیلی زود اما 20 ماه نبودنت هم زود گذشت آن قدر زود که باورمان نمی شود 20 ماه است که پرکشیده ای. زود گذشت اما به تلخی. آن قدر تلخ که گاهی شیرینی بودنت را از یاد می بریم
 
سهم من از تو عکس هایی شده است که نبودنت را به من یادآوری می کند
سهم من از تو عکس هایی شده است که نبودنت را به من یادآوری می کن
فردی مرکوری می‌خواند:
Carry on...
carry on...
as if nothing really matters
 و من به این فکر می‌کنم که دقیقا چه چیزی است که آنقدر مهم است که هنوز نگذاشته من از این اتفاق گذر کنم؟
و تمام لحظات خوبی را که با او می‌شناختم دوباره به یاد می‌آورم.
و از خودم می‌رسم که من دقیقا چه چیزی را به یاد آورده‌ام؟ آنچه که حقیقتا رخ داده است؟ یا ترکیبی از دریافت‌ها و احساسات خودم را؟
من فکر می‌کنم آنچه که از هر لحظه با ما می‌ماند، به وجود خودمان آغشته است: به آنچه که دریافت کرده‌ا
 
 ای ابا صلت، ماه شعبان گذشت و این آخرین هفته آن است . آنچه را از این ماه کوتاهی نموده ای، در باقی مانده جبران کن وبرتو باد که به نیازهای اصلی خود توجه کنی و دعا واستغفار بسیار کن و قرآن را بسیار بخوان واز گناهان نزد خدا توبه نما تا وقتی که ماه خدا به تو رو می کند ، خود را برای خدا خالص کرده باشی،
ادامه مطلب
روزی، گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد، گوساله ی بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد!
 
روز بعد، سگی که از آن جا می گذشت از همان راه استفاده کرد و از جنگل گذشت. مدتی بعد، گوساله راهنمای گله، آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد از آن جا عبور کنند!
ادامه مطلب
گفتم: نمی دانم چه کنم، تو بگو؟پرسید: از چه؟گفتم: از همه تقلاهایم، از همه خواسته هایم، از همه رویاها، از همه از دست دادن ها، از همه... او فقط میخندید.گفت: گاهی از دست می دهی که بدست آوری و گاهی بدست می آوری که از دست بدهی.خنده ام چیزی شبیه به کنایه بود، گفتم: ولی از دست دادن همیشه بدست آوردن نیست، گاهی باختن است که با هیچ بردی نمی توان جبران کرد.انتظار نداشت این حرف را بزنم، بلند شد، آفتاب را با چشم هایش بدرقه کرد، گفت: آنچه به تو داده می شود مصلحت د
وی  تصمیم گرفت امتداد  خاطراتش را اینجا بنویسد....نه اینکه از بلاگفا و هنگ کردن هایش شکایت مند باشد که یک وقت هایی فکر میکند شاید بلاگفا عنر خودش را کرده ، شاید یک روزی دوباره قاطی کند و هر انچه نوشته ست را برباد دهد....یک وقت ها هم اصلا دلش میخاست قید نوشتن را بزند برای همیشه اما دلش نمی آمد! یک حسی شاید قلقلکش میداد که ادامه دهد....بنویسد.....آنچه توی ذهنش میگذرد داخل یک صندوقچه کوچک بگذارد و چند سالی که گذشت برگردد و بخواند و مرور کند آنچه بر وی گ
در یکسالی که گذشت چالش های زیادی رو پشت سر گذاشتم 
خیلی زیاد 
بارها تا مرز سقوط رفتم اما به یک مویی خودم رو بند کردم و در هوا معلق ماندم 
بارها شکستم و باز خودمو جمع کردم 
بارها افتادم و باز لنگ لنگان به راه افتادم 
.
.
.
اگر میدانستم پاداش این روزهای سختی که گذارندم چنین روزهای شیرینی است، تمام روزهای تلخ گذشته را با کمال میل به  آغوش میکشیدم ... 
این روزها انقدر شیرین است که وقتی به گذشته ای که گذشت مینگرم با لخند میگویم چه خوب گذشت :) 
در یکسالی که گذشت چالش های زیادی رو پشت سر گذاشتم 
خیلی زیاد 
بارها تا مرز سقوط رفتم اما به یک مویی خودم رو بند کردم و در هوا معلق ماندم 
بارها شکستم و باز خودمو جمع کردم 
بارها افتادم و باز لنگ لنگان به راه افتادم 
.
.
.
اگر میدونستم پاداش این روزهای سختی که گذروندم چنین روزهای شیرینی، تمام روزهای تلخ گذشته را با کمال میل به  آغوش میکشیدم ... 
این روزها انقدر شیرینه که وقتی به گذشته ای که گذشت نگاه میکنم با لبخند میگم چه خوب گذشت :) 
سیامند رحمان در گذشت .
سیامند رحمان قهرمان وزنه برداری پاراالمپیک جهان و رکوردار این رشته ساعاتی پیش بر اثر ایست قلبی دار فانی را وداع گفت. 
رحمان اهل آذربایجان غربی و ۳۱ سال از سنش می گذشت که در روز یکشنبه ۱۱اسفند ۹۸ جان به جان آفرین تسلیم کرد. 
 
سیامند رحمان در گذشت .
سیامند رحمان قهرمان وزنه برداری پاراالمپیک جهان و رکوردار این رشته ساعاتی پیش بر اثر ایست قلبی دار فانی را وداع گفت. 
رحمان اهل آذربایجان غربی و ۳۱ سال از سنش می گذشت که در روز یکشنبه ۱۱اسفند ۹۸ جان به جان آفرین تسلیم کرد. 
 
بلاخره بعد از مدت‌ها که ایده ساخت دوباره وبلاگ توی ذهنم می‌گذشت تصمیمم رو گرفتم و الان اینجام.
اینجا قراره جایی باشه برای نوشتن از فکرها، ایده‌ها، خاطره‌ها و هر آنچه که از ذهن نگار عبور می‌کنه و  دوست داره که ثبت بشن. جایی که من و نگار کمی باهم خلوت کنیم. اون کنج خلوتی که مدت‌هاست دنبالش بودم.
بله، سلام نگار رو پذیرا باشید :)
به نقل از سایت مشاوره کیفری دینا ، جرایم به طور کلی به دو دسته قابل گذشت و غیر قابل گذشت تقسیم می شود گذشت شاکی در جرایم غیر قابل گذشت در عدم تعقیب یا عدم رسیدگی به این جرایم اثر نخواهد داشت و گذشت شاکی در اینگونه جرایم ممکن است نهایت به تخفیف مجازات ، تعویق صدور حکم و تعلیق صدور حکم و همچنین از شرایط معافیت از کیفر و غیره محسوب شود . برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد گذشت شاکی در جرایم غیر قابل گذشت بر روی لینک زیر کلیک کنید :
 
 
www.heyvalaw.com/
گوهر وقت و
زمان

عبادَاللهِ إنَّ
الدَّهرَ یَجْرِی بِالْباقِین کَجَریه بالماضِینَ. لایَعودُ مَاقَد وَلّی مِنْه
وَلاَیَبْقی سَرمَداً ما فیه. بندگان خدا، روزگار برآیندگان چنان می گذرد که برگذشتگان
گذشت.آنچه گذشت، باز نمی گردد و آنچه هست جاودان نخواهد بود(نهج البلاغه؛ ترجمه مرحوم
دشتی،خطبه 157).

در آموزه های
دینی"وقت و زمان" گوهر ذی قیمت و با ارزشی است که نسبت به استفاده صحیح
و درست از آن توصیه و تاکید فراوان شده است. چرا که عمر تحفه گرانسنگ و ه
نزدیک دوسال از آخرین پستم میگذره.... دوسالی که تو یه چشم بهم زدن گذشت و از طرفی زندگیم رو هم زیر و رو کرد...مهر تا آذر 97 سختترین روزای زندگیم بود... روزایی که باید یه تصمیم مهم میگرفتم و وسط یه دوراهی سخت گیر کرده بودم... یه طرفش دلم بود و کلی خاطره.. یه طرفش عقلم بود و یه اینده ی شاید خوب.... اولش راه دوم رو انتخاب کردم... ولی هرچی که گذشت دیدم من آدم دست کشیدن از دلم نیستم.... روزایی که جز گریه و دعا هیچ کاری ازم برنمیومد و فک میکردم که باید تسلیم سرنوشتم
مغزم، دلم، روحم، جسمم مدام طعنه می‌زنند که ۲۸ام هم گذشت، پس چه شد آن وعده و وعیدها و من خودم را به کوچه علی چپ زده و طعنه‌ها را بی پاسخ گذاشته و به باقی کارهای مانده مشغول می‌شوم. به "خود" قول داده‌ام، تیر نگذرد، جهادیِ تیر نگذرد...تا یار که را خواهد!
چرا به خودم نمیام؟ تا کی قراره اینطوری ادامه پیدا کنه؟ زمستون گذشت، بهار گذشت، تابستون گذشت، و پاییز... پاییز هم دارم میگذره. دلیلش چیه؟ مشکل از کجاست؟دقیقا باید چکار کنم که نمیکنم؟ چرا دارم باز به شیوه گذشته عمل میکنم؟ بلاخره کی میخوام این من درونی که که من نیستم رو نابود کنم؟
اینجوری نمیشه. هرهفته داره بدتر از هفته قبل میگذره و اصلا متوجه نمیشم دلیلش چیه.
بارها و بارها با خودم حرف زدم، از خودم قول گرفتم و چرا؟تک تک لحظات رو دارم میکشم و از د
چرا به خودم نمیام؟ تا کی قراره اینطوری ادامه پیدا کنه؟ زمستون گذشت، بهار گذشت، تابستون گذشت، و پاییز... پاییز هم دارم میگذره. دلیلش چیه؟ مشکل از کجاست؟دقیقا باید چکار کنم که نمیکنم؟ چرا دارم باز به شیوه گذشته عمل میکنم؟ بلاخره کی میخوام این من درونی که که من نیستم رو نابود کنم؟
اینجوری نمیشه. هرهفته داره بدتر از هفته قبل میگذره و اصلا متوجه نمیشم دلیلش چیه.
بارها و بارها با خودم حرف زدم، از خودم قول گرفتم و چرا؟تک تک لحظات رو دارم میکشم و از د
ذهن خالی کن از اندیشه بد
صبح دیروز گذشت
صبح فردا ندمید
صبح امروز خوش است
وه چه پاک است و سپید
 
آنچه بودست دگر نیست به جای
وآنچه برجاست بسی نیست بپای
پس بزی خوشدل و شاد
وزغم "بود" و "نبودن " آزاد
 
زندگی خوب و قشنگ
خوب وبد درسرماست
دور باید بد وزشتی زسرم
نسبت بد به طبیعت نه رواست
 
من رها از غم نابوده و بود
وز چراها که نمی آردسود
چند روزی بزیم فارغ بال
به ازآن نیست به رویا و خیال
 
خوب و بد هست در اندیشه ما
هم غم و شادی و زشت وزیبا
گر که خواهی غمت ازیا
این یادداشت به مرور و طی روزهای مختلف نوشته شده است :)
 
خب اول این پست من رو بخونید. اون روزا من خیلی حالم بد بود ولی نمی تونستم تشخیص بدم چی حال من رو اینقدر بد میکنه! با آقای لی هم حرف زده بودم و نتایج کارم رو نشونش داده بودم و اون برعکس من خیلی خوشحال بود و میگفت همه چیز خوبه. یه روز با ساوا حرف زده بودم اون حالش از من بدتر بود، منم بهش توصیه کردم تو که اسکالرشیپ ت از گرنت استاد نیست و اینقدر حالت بد هست، خب سوپروایزرت رو عوض کن. بعد از مکالمه ا
نمی‌دانم بیان آنچه گذشت، بعد از سه روز فشار بین المللی را چگونه بگذارم به حساب صداقت و راستگویی؛ ولی خوب می‌دانم که اعتبار دانه دانه می‌آید و کیلو کیلو می‌رود و جان آدمی دیگر به این دنیای فانی بر نمی‌گردد...
* مثل اعتراف، اعتماد، اعتبار، اشتباه، انتقام، اجتماع، اعتراض، اختیار، انتشار ...
از صبح درگیر موتور خونه ی ساختمان بودم و خو بالاخره جمع و جور شد و کار اکی شد
اومدم بالا مصطفی تازه داشت بیدار میشد 
گوشیش زنگ خورد بی اینکه با من هماهنگ کنه آخرش گفت اکی فقط اینکه من آرشم میارم.
کجا!؟
ساحل جفرود ناهار میریم خانوادگی.
هیچی نگفتم و گذشت گذشت گذشت و دیدم توو ساحلم 
یه خانومی خیلی با عجله اومد سمتمون
آقا شما گوشیتون آیفونه!؟
نه!
سامسونگه پس؟
آره چی شده؟
هیچی داشتم عکس میگرفتم شما داخل کادرم بودید حیفم اومد ندم بتون.
ممنونم.
بعد از
قلم برداشتم تا بنویسم، هر بار واژگانم مرا به سمت تو فرستادند! خواستم بنویسم تا تو را فراموش کنم، در تک تک کلمات ذهنم جا خوش کردی! روزگاری نوشتن دوای دردم بود. خواستم تو را فراموش کنم، نوشتن فراموشم شد! یک سال گذشت. یک بهار... یک تابستان... یک خزان و یک زمستان بی تو گذشت. آب از آب تکان نخورد اما گویی درختِ واژگانم خشکید. "نوشتن" که روزگاری قلبمان را به هم پیوند میداد حالا انگار فرسنگ ها از روزمرگی هایم دور است. یک سال گذشت و من هنوز مینویسم تا تو را ف
پسرِ مادر صد و هشتاد و سه روزه شده است. یعنی پایان شش ماهگی و آغاز نیم سال جدید زندگی اش. نمی دانم زود گذشت یا نه. نمی دانم سخت گذشت یا آسان. نمی دانم خوش گذشت یا ناخوش. با خودم که فکر می کنم می بینم زود گذشت ولی یادم نمی رود آن شب هایی که آرزو می کردم زودتر ساعت چهار صبح شود و پسرک خواب. شب هایی که شبش کش می آمد و صبحش برای آمدن ناز و عشوه. با خودم که فکر می کنم به این نتیجه می رسم آسان بود اما یادم نمی رود ترس و دردهایی که کشیده ام. شادی ها و خوشی هایی
آقا یادتونه ما شهریور وضع مالی خوبی نداشتیم بعد هانیه خانوم گفت برام شام درست میکنه میاره بعد دید خونه تخم مرغ نداره بعد به من گفت برو تخم مرغ بخر من گفتمش من پول ندارم ؟:| 
اقا هانیه خانوم منو واس خاطر تخم مرغ ول کرد من وقتی اوضاع مالیم خوب شد گفتم چه کنم قلب هانیه خانوم بدست بیارم چه نکنم ؟ که گفتم آها :)
تصمیم گرفتم برم کشور دوست و همسایه...  برترین کشور تخم مرغی جهان ، چین :)
اقا ما رفتیم چین اونجا همه چی اکی بود ماشالله عمو چنگیزتونم یه سر و گر
دیشب به تب و لرز و نفس تنگی و نخوابیدن گذشت. امروز هم به تب و لرز، گریه، بدن درد، سرگیجه و ناله و مرگ گذشت. از دستی که داره کنده میشه هم نگم، خدایا مشکلی ندارم این چیزا رو میدی به آدم، ولی ناموسا چندتا چندتا نه، یکی یکی بده آدم بتونه هندل کنه. سه تا کاپشن، سه تا پتو... 
+ بخاطر کارنامم فلش بهم داد مدرسه و از الان ذوق اینو دارم که خدا جون ینی چی بریزم توش بعد کنکور ؟:))) اسکل :)))
یه جای نوشت : بچه ها انقدر حرف برای گفتن دارم . ولی نمیتونم بگم . سخته برام صحبت کنم و این نتونستن داره خفم میکنه ...
گذشت گذشت دیروز نوشت که الان خیلی آرومم .

دنیا همینه یه وقتی های جوری خفت میکنه که نمیتونی حرفم بزنی  ، به در و دیوار میپری تا آزاد کنی خودتوو . یه چند وقت که بگذره آروم میشی ولی تموم شدن نداره ای خفتگی ها  .
قانون دنیا اینه که هیچ چی تو این دنیا بند نمیمونه ، همه چی عین عقربه ساعت میمونه وقتی بگذره دیگه گذشته .
مثلا همین حالا گذشت ...
 هرروزیه مشغله یاچالش جدید منو بخود مشغول می کنه وهردل مشغولی که دردنیایی از احساس غوطه وراست رنگ تک تک موهای منو سفید وسفیدترمی کنه .
هرروز که می گذرد نشان از کوتاهی فرصت های زندگی است . درخیابان وکوچه وبازار دنیایی جدید درپیش رو هست که ما هم گوشه ای از ان هستیم دنیایی متعلق به نسلی جوان ترازما . وهمتراز های ما هرکدام به نوعی سردرگریبان خود وزندگی با هزاردل مشغولی این ور وان ور می روند وبادیدن هم سن خود گویی همزبانی دردنیایی نااشنایی جوان ه
این متن برنده جایزه ادبی کوتاه آلمان شد
مردی
درحال
مرگ بود
وقتی که
متوجه
مرگش شد
خدا را با
جعبه ای
در دست دید
*خدا* :
وقت رفتنه
*مرد* :
به این زودی؟
من نقشه های
زیادی داشتم
*خدا* :
متاسفم
ولی وقت
رفتنه
*مرد* :
در جعبه ات
چی دارید؟
*خدا* :
متعلقات
تو را
*مرد* :
متعلقات
من ؟
یعنی
همه چیزهای
من ؛
لباسهام
پولهایم و ـ ـ ـ
*خدا* :
آنها دیگر
مال تو
نیستند
آنها متعلق به
زمین هستند
*مرد* :
خاطراتم چی ؟
*خدا* :
آنها متعلق
به زمان
هستند
*مرد* :
خانواده و
دوستانم ؟
*خدا* :
نه
این متن برنده جایزه ادبی کوتاه آلمان شد
مردی
درحال
مرگ بود
وقتی که
متوجه
مرگش شد
خدا را با
جعبه ای
در دست دید
*خدا* :
وقت رفتنه
*مرد* :
به این زودی؟
من نقشه های
زیادی داشتم
*خدا* :
متاسفم
ولی وقت
رفتنه
*مرد* :
در جعبه ات
چی دارید؟
*خدا* :
متعلقات
تو را
*مرد* :
متعلقات
من ؟
یعنی
همه چیزهای
من ؛
لباسهام
پولهایم و ـ ـ ـ
*خدا* :
آنها دیگر
مال تو
نیستند
آنها متعلق به
زمین هستند
*مرد* :
خاطراتم چی ؟
*خدا* :
آنها متعلق
به زمان
هستند
*مرد* :
خانواده و
دوستانم ؟
*خدا* :
نه
گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک می شد و بر می گشت! 
پرسیدند: چه می کنی؟ 
پاسخ داد: دراین نزدیکی چشمه آبی هست
و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.
گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد .
گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ؛
اما آن هنگام که وجدانم می پرسد :
زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟ 
پاسخ دهم: 
هر آنچه از من بر می آمد!
پس نتیجه می گیریم هر آنچه در توانمان هست ک
پسرِ مادر صد و هشتاد و سه روزه شده است. یعنی پایان شش ماهگی و آغاز نیم سال جدید زندگی اش. نمی دانم زود گذشت یا نه. نمی دانم سخت گذشت یا آسان. نمی دانم خوش گذشت یا ناخوش. با خودم که فکر می کنم می بینم زود گذشت ولی یادم نمی رود آن شب هایی که آرزو می کردم زودتر ساعت چهار صبح شود و پسرک خواب. شب هایی که شبش کش می آمد و صبحش برای آمدن ناز و عشوه. با خودم که فکر می کنم به این نتیجه می رسم آسان بود اما یادم نمی رود ترس و دردهایی که کشیده ام. شادی ها و خوشی هایی
ولی فقط گذشت...
هیچ چیز عوض نشد، جز احساسم نسبت به پوچ بودن زندگی!
به پوچ شدن آدما و روابطشون و حرفا و عملشون!
از خودم و تلاشم در راستای بهتر زیستن هنوز راضی نیستم!
باز هم تلاش و تلاش و تلاش!

+ممنون که به یادم بودین! :)
نمینویسم ولی هستم،آدرس بذارین!
+فیلم و سریال و کتاب و آهنگ خوب معرفی کنین!
تا
که چشمت مثل موجی مسخ از من می گذشت
جـای خون انگار
از رگـهــایم آهـــن می گذشت
مـی گذشـتی از
ســرم گـویی که از روی کویر
با غروری سر به
مهر ابری سترون می گذشت
یا که عـزرایـیل
با مـردان خود با سـاز و برگ
از میــان نقـب
رازآلــود معـــدن مـی گذشـت
قطعه قطعه می
شـدم هر لحـظه مـثل جمله ای 
که مردد از لبان
مردی الکن می گذشت
ساحران ایمان می
آوردند موسی را اگر 
ماه نو از کوچه
ها در روز روشن می گذشت
شوق انگشتان من
در لای گیسوهای تو 
باد آتش بود و از
گی
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
تو دوران سربازی اموزشی که بودم لحظه شماری میکردبم که تموم شه و بریم یگانبهمون گفته بودن هشت هفته طول میکشهآخر هفته ها که میرفتیم مرخصی میگفتیم خب یه هفته اش گذشت ولی مگه تموم میشدخلاصه با همه سختی هاش تموم شد ولی نرفتیم یگان چون دوره کد خوردیمخیلی برامون زور داشتدو سه تا از بچه ها فرار کردندوره کد مثل این میموند که بهمون گفته باشن دوباره از اول بیاید آموزشیولی انقدر این دوره کد راحت گذشت که حد نداره اونم تو تیپ زرهییکی از دلایلی که دوره کد ب
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
این دو بیت زیبا از خواجه نصیرالدین طوسی است:
افسوس که آنچه برده ام باختنی است..
بشناخته ها تمام نشناختنی است…
برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت…
بگذاشته ام هر آنچه برداشتنی است…
چه زیبا ترسیم کرده است «یوم الحسره» را. و چه زیبا تصویر کرده است آنچه هدف و غایت زندگی است.
دنیا و مافیها نیست جز «لعب و لهو». متاع دنیا بگذاشتنی است و معرفت و خداشناسی برداشتنی!
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
سعدی
امام رضا علیه السلام نیز فرموده است:
خوشا به حال کسی که خالص گرداند عبادت را و دعا را از برای خدا و دل او مشغول نگردد به آنچه دو چشم او می بیند و یاد خدا را فراموش نکند، به واسطه آنچه گوش های او می شنود و دل او محزون نگردد، به سبب آنچه خدا به دیگری عطا فرموده است.
قلب روی اندود؛ نستانند در بازار حشر خالصی باید که از آتش برون آید سلیم
پیام متن:
مقدار عبادت مهم است، ولی مهم تر ا
«٢٩»قُلْ‌ إِنْ‌ تُخْفُوا ما فِی صُدُورِکُمْ‌ أَوْ تُبْدُوهُ‌ یَعْلَمْهُ‌ اللّهُ‌ وَ یَعْلَمُ‌ ما فِی السَّماواتِ‌ وَ ما فِی الْأَرْضِ‌ وَ اللّهُ‌ عَلى‌ کُلِّ‌ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ بگو:اگر آنچه در سینه‌ها دارید پنهان سازید یا آشکارش نمایید،خداوند آن را مى‌داند و(نیز)آنچه را در آسمان‌ها و آنچه را در زمین است مى‌داند و خدا بر هر چیز تواناست. نکته‌ها: آمدن این آیه به دنبال آیه‌ى تقیّه،شاید اشاره به این باشد که مبادا به اسم تقیّه،با
گویا عشق از جنس خاطره است و نسبت به چیزی در گذشته وجود دارد. نوستالژی است که با گذشت زمان و انتزاع هرچه بیشتر از واقعیت و ابژه خویش قوی‌تر می‌گردد. اگر اینطور باشد عشق در لحظه و نسبت به یک چیز موجود بوجود نمی‌آید، به تدریج و نسبت به آنچه از دست رفته شکل میگیرد و تمنایی نسبت به به‌دست آوردن دوباره آن ایجاد میکند و از این رو وصال، عشق را نابود میکند! چون عشق نوستالژی است! سوژه آنرا به وجود می‌آورد چون به درد نوستالژی علاقه بی‌مورد می‌ورزد!
اد
از اول اسفند ماه 98 تا امروز (99/1/15) :
- آموزش از راه دور از اولین روزهای تعطیلی با کانالی که داشتیم ادامه داشت....
- در عرض چند روز اول اسفند ، کانال اطلاع ارسانی ، برای تکمیل فعالیت ها به 4 تا کانال تبدیل شد :
1 - کانال آموزشی
2 - کانال ارزیابی
3 - کانال بهترین ها
4 - کانال سرگرمی
در حال حاضر نیز در نظر داریم مطالب خود را از این وبلاگ ارئه دهیم تا همه از آن استفاده کنند
وقتی ما گزارش های مربوط به یک حادثه ای مانند هفت تیر سال 1360 را ملاحظه کنیم، آنچه روزهای اول در اخبار درج شده در مطبوعات آمده، با آنچه طی روزهای بعد می شنویم، و همین طور آنچه بعدها افراد باقی مانده گزارش کرده اند، و یا روایات رسمی حکومت از این حادثه، و نیز آنچه در سالگرد آن حادثه طی سالهای بعد گزارش می شود، همه اینها، گرچه در گزارش اصل این که این واقعه رخ داده شریک هستند، اما روایت آنها تفاوت هایی دارد که می توان بر اساس شاخص هایی زمان آنها را ت
آنچه حسین از آن گذشت فقط جان و مالش نبود که این البته خود، کاری بزرگ و بی مانند است. دل بریدن از زندگی و خریداری مرگی سخت با عطش و غربت و آتش، آسان نیست.
حسین علیه السلام از محبت همسر و فرزند و اهل و عیال نیز گذشت و می دانست با رفتنش، دستکم چهل روزی گرد اسارت و آوارگی بر وجودشان خواهد نشست.
حسین از آبرویش نیز گذشت. قیام بر ضد حاکمی ناجوانمرد که همه رسانه ها را برای تخریب شخصیت او بسیج کرده و تهمت ها روانه اش می ساختند، شهادت روح در مقتل شبهات و زخم
بدان اى انسان، که دنیا، آرام گرفته ساکن در خود را مى‏‌کوچانَد و شادمانِ آسوده خاطر را دردمند مى‏‌سازد.آنچه ازدنیا پشت کرده و رفته است، باز نمى‏‌گردد و آنچه هم مى‏‌آید، معلوم نیست تا از آن حذر توان کرد. آرزوهایش دروغ و آمالش پوچ است.
 
مولا
 
شاید قرار است حر تو باشم...
 
**أللَّهُمَ عَجِّل لِوَلیکَ أَلفَرَج**
 
**********
 
این هفته نیز جمعه ما بی شما گذشت / آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت
 
این هفته هفت روزِ به ظاهر گذشتنی / بر من ولی عزیز دلم قرن‌ها گذشت
 
در خارزارِ حوصله هایت دویده ام / حالا ببین چه بر سَرِ این دست و پا گذشت
 
هفتاد گوشه ناله زدم تا که جمعه شد / جانم به لب رسید ولی، جمعه تا گذشت
 
گفتند جمعه بوی تو می آورد نسیم / اما نسیم آمد و سَر در هوا گذشت
 
خورشید هم هوای مرا تازه تر ن
یه وقتایی نمیشه گفت "بگذریم"
از بعضی آدمها ... از بعضی خاطره ها
از بعضی دوست داشتن ها
نمیشه آسون گذشت ...
نمیشه روزت رو بی " یادش بخیر" شب کنی، نمیشه از کوچه ای بگذری صدای قدماش، صدای حرف زدناش نپیچه تو پسکوچه های دلتنگیت
نمیشه بی خیال شد ... نمیشه گذشت ... !
 
 
چرا تا صبح بیداری هر شب !!! این چه مدلیه؟
اعصابشون داغون میشه از این مدل
 
 
روزی که شروع کردم فقط  یک دختر هفده ساله بودم
حالا وقتی به خواسته ام میرسم
یک دختر بیست ساله می شوم
هیفده سالگی،  هیجده سالگی و نوزده سالگی ام
به اشک و اه گذشت
به غم و نرسیدن گذشت
به خواستن و نتوانستن گذشت
من حتی اگر به خواسته ام برسم به ماه ها روانشناسی و کمک نیاز دارم تا دوباره به خودم برگردم اگر برگردم 
سه سال اسیر شدن کم نیست 
سه سال اسیر چنگال نرسیدن شدن کم نیست
میترسم سکته کنم و مادرم دق بکند 
میترسم پدرم از نبود من گریه کند 
میترسم سکت
اونور آبیا میگن هر آدمی یه  the one داره..یکی که مثل یه نبات میفته تو چای زندگی آدم و بیشتر از هرکسی زندگی رو شیرین میکنه...همونی که بهترین قطعه پازله برای کامل کردن  آدم...همونی که گمه...همونی که همیشه نیست...همونی که همه عالم و آدم دنبالشن و چپ و راست واسش شعر سرودن و داستان گفتن و فیلم ساختن و ساختن و سرودن و ... در وضعیتی هستم که اگه این عزیز گمگشته از در اتاقم بیاد تو و بگه " های هانی! من اومدم! "  اونوقت پامیشم زانومو میارم بالا و همینجوری لی لی میرم
دکتر خادم در گذشت
دکتر خادم سالها بود که از بیماری سرطان رنج می برد و در این اواخر بشدت ضعیف و ناتوان شده بود دکتر خادم  بعد از تحمل سالها درد و رنج به دیار باقی پر کشید
دکتر خادم دهه هشاد بود که به عنوان یک پزشک جوان و تازه کار به زیباکنار آمد و مطب پزشکی او سالهاست که تنها مطب پزشکی در زیباکنار می باشد.
حالا بعد از در گذشت دکتر خادم در زیباکنار پزشک دیگری نیست و باید دید چه مدت طول خواهد کشید که دوباره در زیباکنار مطب جدیدی بازگشایی گردد
هجده تیر نود و هشت ! به سلامتی بیست سال گذشت! بیست سال دیگر هم باید بگذرد تا معلوم شود زیر سینک آشپزخانه نظام چه سوسکهایی لانه کرده بودند! یا شاید لانه کرده اند هنوز هم!
وقتی سال شصت و هشت امام را تشییع می کردند جمعیت داد می زد که علی رغم هشت سال جنگ و آوارگی و گاها گرسنگی علی رغم هزاران ترور علی رغم همه ویرانی ها از کرده خود در انقلاب پنجاه  و هفت پشیمان نیست
اما امروز! امروز بیست دقیقه ای برجام را تصویب می کند با هر حرام زاده ای دست می دهد زیر با
 
میگفت: همیشه فکر می کردم اگر نماز صبح از خواب بیدار شم در طول اون روز حتما یه اتفاق خیر برام رقم میخوره!
گذشت و گذشت تا اینکه فهمیدم...
اگر یه روز نماز صبح به موقع بیدار شم خودش سراسر خیره!
و درست زمانی همه چیز رو به راه شد و گرفتاریم به پایان رسید که من به همچین درکی رسیدم!
 
پ.ن: همیشه لازم نیست دنبال خیرها بگردیم
گاهی خیر همونیه که در حال وقوعه!
کمی هم سپاسگزار لحظه ها باشیم!
 
 
 7 سال ار خرید مودریچ گذشت. بازیکنی که آنچلوتی اون رو همه کاره میانه میدان کرد و تاثیر مهمی در یکی از طلایی‌ترین دوران های تاریخ باشگاه داشت
لوکیتا در این مدت 15 جام برد : 4 قهرمانی اروپا ، 4 جام باشگاه‌ های جهان، 3 قهرمانی سوپر جام اروپا ، 1 لیگ ، 1 جام حذفی و 2 سوپر جام اسپانیا
گفت ای جعفر ما در آنچه خدا بر عیسی نازل کرد این دستور رام ببینم که حق خدا بربندگانش اینستکه چون نعمتی بانهاروی آورد برای  خدا نواصع کنند و چون خدای عزوجل بوسیله محمد ص نعمتی بمن داد من این تواضع را برای خدا کردم چو، این تواضع را بر آی خدا کردم چون این گزارش پیغمبر ص رسید  اصحابش فرمود همانا صدقه صاحبش افزونی بخشد پس صدقه دهید خدا شمارا رحمت کند و همانا تواضع موجب زیادی رفعت صاحبش شود  پس تواضع کنید تا خدا شما را رفعت دهد و همانا گذشت عزت صاحبش
 
سلام دوستان شبتون بخیر امیدوارم درکمال صحت و سلامت به سر ببرید
این مدتی که گذشت به دلایلی مجبور به قطع ارتباط با تقریبا همه ی دوستان شدم..
یه سری اتفاقات پیش اومد که شکر خدا تا اینجا که بخیر گذشت.. هرچند سخت..
نمیخوام الان تعریف کنم چون هنوز نیمه راه رو هم نرفتم و میخوام وقتی همه چی درست شد به امید خدا بیام و براتون بگم
دم اونایی که نگران شدن و حالمو پرسیدن گرم و شرمنده که نشدجوابتونو بدم یا بهتون توضیح بدم
این کرونا هم متاسفانه یکم اوضاع بدتر
بسم الله الرحمن ... 
بعد تموم شدن ترم قبل، (ترم شش دانشگاه) یعنی حدود 2بهمن اینا، رفتیم یه دوره تشکیلاتی بسیج تو قم.
اونجا حس و حال معنوی خوبی گرفتم.
جاتون خالی بعدش هم قسمت شد یه سر رفتم مشهد پیش امام رضا (ع).
گذشت و گذشت تا ترم جدید شروع شد.
شروع شد و کمی ازش گذشت و کرونا اومد و دانشگاه ها تعطیل شد.
یه هفته ای هست اومدم خونه.
دوست ندارم بهش فکر کنم که چقد تو این یه هفته فرصت از دست دادم. چقد گناه کردم. چقد پام لغزیده. چقد ... .
 
آقا ممد!
خاطرات اربعینت م
امیر مومنان فرمودند:آنچه را که مردگان دیدند اگر شما می دیدید، ناشکیبا بودید و می ترسیدید، و سخن حق رامی شنیدید و فرمان می بردید.ولی آنچه آنها مشاهده کردند بر شما پوشیده است، و نزدیک است که پرده ها فروافتد. (مرگ به سراغ شما آید و پشت پرده غیب را مشاهده کنید) #نهج‌البلاغه #خطبه20
عید امسال چه دشوار گذشت
بی گل و گلشن و گلزار گذشت
 
چون که از چین کرونا آمده بود
در قرنطینه به ناچار گذشت
 
همه در خانه ی خود زندانی
در میان در و دیوار گذشت
 
رفت و آمد قدغن چون شده بود
عید بی وعده و دیدار گذشت
 
خوردن و غر زدن و خوابیدن
عمر اینگونه به تکرار گذشت
 
روز تا ظهر همه در بستر
شب ولی زنده و بیدار گذشت
 
حرفها پر شده بود از کرونا
همه با دادن هشدار گذشت
 
نگران از کرونا، گوش به زنگ
چشمها در پی اخبار، گذشت
 
عدد فوتی امروز چه بود؟
وقت ما در پی
عید امسال چه دشوار گذشت
بی گل و گلشن و گلزار گذشت
 
چون که از چین کرونا آمده بود
در قرنطینه به ناچار گذشت
 
همه در خانه ی خود زندانی
در میان در و دیوار گذشت
 
رفت و آمد قدغن چون شده بود
عید بی دعوت و دیدار گذشت
 
خوردن و غر زدن و خوابیدن
عمر اینگونه به تکرار گذشت
 
روز تا ظهر همه در بستر
شب ولی زنده و بیدار گذشت
 
حرفها پر شده بود از کرونا
همه با دادن هشدار گذشت
 
نگران از کرونا، گوش به زنگ
چشمها در پی اخبار، گذشت
 
عدد فوتی امروز چه بود؟
وقت ما در پ
دیشب یه خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم تمام دندانهایی که پر کرده بودم ایراد پیدا کرده بودن. این موادها که سیاهه باهاش پر میکنن مدام میریخت. من هرچه با زبونم سعی میکردم نگهشون دارم نمیشد. هی میربخت تو دهنم و من خیلی میترسیدم نمیدونم چرا. 
با صدای ننه بیدار شدم. میگفت چرا انقدر جیغ میزدی تو خواب؟
خیر باشه...
+اون روزهای سخت هم گذشت. هرچی گذشت و گذشت من تحمل کردم. حالا دیگه مدت کمی مونده. کاش میتونستم همین امروز برم. این روزهای آخر دلتنگی داره منو میکشه.
فردی که رویکردی کاسبکارانه دارد، وقتی قرار باشد ببخشد و در مقابل نستاند، حس می‌کند فریب‌ خورده و مغبون شده است. ولی برای انسان رشدیافته‌ی «مولد» بخشش نشانه‌ی قدرت، ثروت و وفور است. فرد با عمل بخشش، زنده بودن خویش را به بیان می‌آورد و آن را تقویت می‌کند. 
 
«انسانی که می‌بخشد، چیزی را در انسانی دیگر می‌آفریند و آنچه بدین ترتیب آفریده شده، دوباره به سوی خودش بازمی‌گردد؛ فرد در بخشش حقیقی، نمی‌تواند آنچه را که به او بخشیده می‌شود نپذیرد
لخته های خون بعد از تولد: آنچه باید بدانید
 
آیا داشتن لخته خون پس از تولد طبیعی است؟در شش هفته پس از زایمان ، بدن شما در حال بهبود است. می توانید انتظار خونریزی داشته باشید که به آن lochia معروف است و همچنین لخته خون است. لخته خون جمعی از خون است که چوب را و به شکل یک ماده ژله مانند است.
شایع ترین منبع خون بعد از زایمان ریختن لایه رحم شماست. اگر زایمان واژینال داشته باشید ، منبع دیگر می تواند به بافتهای آسیب دیده در کانال تولد شما آسیب برساند.
خونی
هفته ی قبل که صبح ها کارآموزی غدد بودم چند تا عصر هم شیفت داشتم تو بیمارستان
کاردانشجویی،  این هفته هم که گذشت از یکشنبه تا خود امروز صبح ها تمام بیمارستان
کاردانشجویی بودم عصر ها هم غیر 2 روز کارآموزی ccu ...
دلم میخواد دقیق و با همه ی جزییات بنویسم ولی خواب چشمامو پر کرده !
فقط میگم ابن هفته جدید قراره خونه خواهر باشم ، فردا بلیط داریم از شهر ما به مقصد شهر خواهر....
«٦٦»ها أَنْتُمْ‌ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ‌ فِیما لَکُمْ‌ بِهِ‌ عِلْمٌ‌ فَلِمَ‌ تُحَاجُّونَ‌ فِیما لَیْسَ‌ لَکُمْ‌ بِهِ‌ عِلْمٌ‌ وَ اللّهُ‌ یَعْلَمُ‌ وَ أَنْتُمْ‌ لا تَعْلَمُونَ‌ هان!(اى اهل کتاب!)شما همانان هستید که درباره(حضرت عیسى و)آنچه بدان علم داشتید محاجّه و نزاع کردید،پس چرا درباره(ابراهیم و)آنچه بدان علم ندارید نزاع مى‌کنید؟در حالى که خداوند مى‌داند و شما نمى‌دانید. نکته‌ها: این آیه تذکّر و هشدارى است به اهل کتاب،که شما
خداوند آرامشی عطا فرما تا بپذیرم، آنچه را که نمی توانم تغییر دهم شهامتی عطا فرما تا تغییر دهم، آنچه را که میتوانمو دانشی عطا فرما تا تفاوت این دو را بدانم پروردگارا مرا فهم ده تا متوقع نباشم، دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند آمین ؛)
کاش همین الان کسی صدایم بزند.بیدار شوم و ببینم تمام آنچه از رنج تو دیدم خواب بود .
کاش کسی همین الان بیاید،کسی که از همه ی آدم های دنیا قوی تر است و به تو آنچه را که لایقش هستی ببخشد.
این ها که نمی شود اما کاش حداقل هر چه زودتر برویم به ۱۰سال بعد و ببینم تو خودت یک تنه حقت را گرفته ای .
تو همیشه عزیزترینی برای من . 
منقول است که حضرت امیرالمومنین علی علیه السّلام فرموده اند: «العِلمُ نُقطةٌ کَثّرَها الجاهلون؛ علم، تنها یک نقطه است که جاهلان آن را زیاد و تکثیر کرده‌اند».پ‌ن۱: در روایت دیگری از حضرت علی علیه السلام نقل شده است: تمام آنچه در «قرآن» است، در «سوره حمد» است، و آنچه در «سوره حمد» است، در «بسم الله الرحمن الرحیم» است، و آنچه در «بسم الله الرحمن الرحیم» است، در «باء بسم الله» است و آنچه در «باء بسم الله» است در «نقطه‌ی باء» است و «من نقطه زیر
به نام خداوند هستی بخش. 
چند سالی است که به لطف خدا سرگرم و دلخوش به دنیای حقوقخوانی ام. در این مدت هر آنچه از خوانده هایم را که به آوردگاه مباحثه با دوستان بردم یا در معرض نقد ایشان نهادم, برایم ماندگار شد و آنچه را از باب کاهلی یا بخل مکتوم داشتم از میان رفت. ایجاد این وبلاگ نیز برای ثبت خوانده ها و نظرهاست و امیدوارم آغازی باشد بر تداوم ماندگارها.
تطابق پنج عنصر در طب سوزنی
 
چوب: کبد و کیسه صفراآتش: قلب و روده کوچکزمین: طحال و معدهفلز: ریه ها و روده بزگآب: کلیه ها و مثانه
- عناصر پنجگانه به عنوان ویژگیهای اصلی
 
⦁    آنچه میخیساند و به پایین میرود (آب) شور است.( کلیه و مثانه)⦁    آنچه به بالا شعله میکشد (آتش) تلخ است.( قلب، روده کوچک، پریکاردیوم و سانجیائو)⦁    آنچه میتواند خم و راست شود ( چوب) ترش است.(کبد و کیسه صفرا)⦁    آنچه میتواند ذوب شده و دوباره سخت شود (فلز) تند است.( ریه و روده بزرگ)
سلام علیکم 
تمام محصولات این شرکت پس از ارزیابی مشخص گردید که با اجناس درجه سه جمع آوری گردیده و ارزشی ندارند پس از طی گذشت اندگی زمان رنگها به دلیل نا معتبر بودن ام دی اف به کار رفته زخمی شده و لکه دار میگردند و ام دی افهای روکش دار هم تمامی پس از گذشت اندک زمانی تبله کرده و ور می ایند 
با نهایت تاسف که بنده هم خودم از قربانیان این معامله بودم و زیان پس دادم 
دلیل از این انتشار زیان نکردن شماست فقط 
کتاب"در باب حکمت زندگی" از مسیر رسیدن به سعادت میگه البته معتقد هستند که کدام سعادت پسر خوب؟!  بهترین زندگی آنی است که بتوانی خودت از رنج  دور نگه داری و همچنین زیاد به خوشی ها و زیبایی های ظاهری دل نبندی....
در میان آنچه داریم، آنچه می نماییم و آنچه شخصیت ماست، این شخصیت است که می تواند ما را به راه درستی رهنمون کند و البته داشتن زندگی فکری و همچنین حدی از ثروت برای رسیدن به زندگی میانه مسیر را برایمان پذیرشش را آسان می کند... 
 
باید در حال زندگ
حالم اصلا خوش نیست و شاید هم خیلی بد،
و میدانم که خوش نمی گذرد،
 ولی میدانم که حتما
می گذرد ,
 کوره راه زندگی
پر است از خوشی ها و ناخوشی ها
اما حتما میگذرد،
چه خوشی ها بودند که سراسر وجودمان را پر از نشاط و شادی
کردند ولی رفتند،
و چه ناخوشی های بودند که از فرط سختی اش  و چه غم هایی بودند که از فرط غصه اش و چه رنج ها
بودند که از سختی تحملش و چه نامرادی ها بودند که شاید باورمان نمی شد که این هم روزی
می گذرد ودیدیم که گذشت،
یادمان باشد کودکی بودیم که
 
- ببخشید ...
- بیا اینجا عزیزم.
- خب چطور بود؟
- خیلی خوب. اول رفتیم اسکله، بعد ...
- چطور بود؟
- خیلی خوب.
- رفتیم اسکله، بعد الد سیتی.
- تو از الد سیتی خوشت نمیاد؟ مگه نه؟
  با دوستات خوش گذشت؟
 خوش گذشت با دوستات؟
 پسر خوبی بودی؟
 پسر خوبی بودی.
 پسر خوب مامانی بودی.
 
یکی از مواردی که قصاص را منتفی می‌کند اعلام گذشت اولیای‌دم از اجرای حکم قصاص است که این امر ممکن است با گرفتن غرامت به میزان دیه یا به مصالحه کمتر یا بیشتر از دیه باشد یا عفو مجرم بدون گرفتن دیه و به‌طور رایگان صورت گیرد.هنگامی که قتلی رخ می‌دهد، بستگان مقتول در پی قصاص قاتل و گرفتن تاوان خون متوفی برمی‌آیند. قصاص حق است اما ممکن است برخی از اولیای دم به دلایل متفاوت خواه نیاز مالی، خواه نیکوکاری و بخشش قاتل از قصاص گذشت و جان انسان دیگری ر
  همانند بى‏ رغبت‏هاى به دنیا، و اعراض کنندگان از آن به دنیا بنگرید، که به خدا قسم دنیا به زودى اهل اقامت و ساکنانش را از میان بر مى‏ دارد، و عیّاشان بى‏ خیال را دچار حادثه و بلا مى‏ نماید. آنچه از دنیا از دست رفته و پشت کرده باز نمى‏ گردد، و آینده آن هم روشن نیست . شادى دنیا آمیخته به اندوه است، و قدرت و قوت مردان آن رو به سستى و ضعف مى ‏رود. پس فراوانى آنچه که شما را خوشایند است فریبتان ندهد، زیرا آنچه از دنیا با شما خواهد بود اندک است (نهج ا
سلااااام 
آقا من یادم رفت بیام بنویسم از بس قضیه این سیل و این اتفاقات اعصابمو داغون کرد که هیچی ننوشتم از روزایی که گذشت
از اول فروردین مسافرتمونو شروع کردیم و هشتم برگشتیم خییییلی خوش گذشت اما متاسفانه آخرای مسافرت همه برنامه هامونو ریخت بهم و همون آبادان موندیم و اهواز و شهرای اطرافشو گشتیم
بعدشم که تو راه برگشت بودیم شد باد و بارون و ازینجور چیزا و خبرای بعد از همه شهرای ایران..
بهرحال هرچی روزای اول خوش گذشت روزای آخر خیلی سخت و ناراحت
 گاه در زندگی، موقعیت هایی پیش میآید که انسانباید تاوان دعاهای مستجاب شده خود را بپــردازد. به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشداما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند: "مگه کوری؟" مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی،بدان که زندگی می کنی … هیچ انتظاری از کسی ندارم!و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است برای زنده ماندن دو خورشید لازم است؛یکی در آسمان و یکی در قلب …  در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ
به وقت پایان سال نود و هفت 
به رسم هر سال که این روزها برای خودم مینویسم از سالی که گذشت ...
اما اینبار شاید غمگین تر از گذشته ...
یک غزاله ام... پر از فکر و خیال و غم و اضطراب ... به قول مه تاب :" دنیا خلاف آنچه که میخواستم گذشت "
دغدغه ی همه چیزم را دارم ... درگیر آدم هایی شده ام که آرامش ام را از من ربوده اند ... من هیچوقت حسود نبوده ام ، نیستم ... ولی آسودگیشان برایم یک حسرت است ...حالم را بهم ریخته اند ... دغدغه هایم را زیاد کرده اند ...
این روز ها فاصله ی اشک و
به نام خدای مهربون
نیم ساعت مونده که دی ماه 98 ،به تاریخ بپیونده
دی ماهی که استارت راهبر خورده بود....دی ماهی که با رستا همسفر شده بودم و یه جور متفاوت تر از همیشه به زیارت امام رضا رفتم...دی ماهی که بعد از مدت زیاد و خسته کننده ایی،شرکت بالاخره محل جاست بی(فروشگاه بادران)رو تایید کرد...دی ماهی که روز اولش تو دفتر پدیده با دردسر شروع شد ولی در پایان به خیر گذشت ...دی ماهی که بالاخره مستاجری که خیلی اذیتمون کرد خونه رو با هزار بدبختی خالی کرد بلکه من
خدایا! به من صبر عنایت کن تا در آنچه مؤخر داشته ای عجله را دوست نداشته باشم، و در آنچه تعجیل میفرمایی تأخیر را دوست نداشته باشم. درباره ی آنچه پنهان کرده ای آشکار شدن را و درباره ی آنچه کتمان کرده ای جستجو را دوست نداشته باشم. در تدبیر تو بحث نکنم و نگویم: «چرا؟» و «چگونه؟» و «چرا ولیّ امر ظاهر نمیشود، درحالیکه زمین از ستم پر شده؟» بلکه همه امورم را به تو بسپارم.
+ صدایت می زنم، سلامت می دهم، دعایت می کنم - محمدباقر انصاری
دیشب خواب سمیه و استاد رو دیدم و چه خوش بود. از دیشب ذهنم معطوف شده به س و راستش امیدوارم خبری از سوی او باشد. دوستش دارم و بچه‌ی دلنشینی‌ست. چرا اینقدر پیله کردی به بچه‌ها؟ راسنش بین همسن و سالهامان آدم دلخواه و دلچسبی نمی‌بینم. همه مغموم و افسرده و نهایتا حشری‌اند و اهل دل نیستند.
امروز میم رفته سرکار و من مانده‌ام تا در خانه با خودم تنها باشم و خلوت کنم. کمی افسرده حالم. درضمن رژیم دکتر کرمانی را هم شروع کرده‌ام. کاش لاغر بشوم.
فعلا همین. م

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها