نتایج جستجو برای عبارت :

از پر تا آکنده

امشب در پاکت می نویسم:
قرارِ من این نبود، که آکنده شوم در خود ...
رویای من، در بی کمالی این روزهای خودم دفن شده، لبریز از افکاری شده ام که نمی توان به آنها نقش داد ...
مانند یک سناریوی بی هویت ...
تمامیت من یک "فرد" است و انگار ذهنم هزاران هزار انسانِ گرفتار ...
دقایقی پیر و ثانیه ای جوان، ناگهان معمار و بی هوا یک به بن بست رسیده ی بی خواب ...
به نظر شروع یک بحران جدید را تجربه خواهم کرد، "بحران معنا"
که به مثابه ی تجربه ی "فلسفه ی هیچ" است ...
 
"امیرمحمدحسی
#بودن_یا_نبودن
درهای شب را بستهحواسم را در  چادر شب پیچاندهاماچه بی قرارم باز امشب!دلم،دلم آکنده از هیاهودم به دم آکنده ام از حسی که می دانم و نمی دانم چیست!  امشب سرشار  از انبوه دلشوره های آشنا رقص هزاران سایه طنین آشنای یک صدا! چه کشنده است مرز بین بودن و نبودن ها!تنهایم اگردلم از چه بی قرار است امشب!
گاهی می ترسم از خودم!گاهی فرار می کنم از آنکه می دانم هست،و نیست اما دیگر در این روزها کنارم! گاهی دروغ می گویم که نیست آنکه رفته و رفته تا که
" تازه‌به‌دوران‌رسیده‌گان و نوکیسه‌گان ، تو را ، ای فلورانس ، آکنده از آن افراطکاری و غروری کرده‌اند که امروز از دست‌ش به فغان آمده‌ای ."
این کلمات را با بانگی بلند و با سری افراشته گفتم ، و آن هر سه که این پاسخ مرا شنیدند به یکدیگر نگریستند ، بدان‌سان که بر چهره‌ی حقیقت بنگرند ؛
کمدی الهی ؛ دوزخ ( دانته آلیگیری )
جاری شدی به جاده
اشک از دو چشم جاری
گفتی که می‌آیم، من منتظر اینجا
جاده‌ چه بخشنده است
مرغ دلم جز تو رازق نمی‌خواهد
دانه ز دست غیر هرگز نمیگیرد
مرغی که آشفته است
مرغی که بیمار،
مرغی که پر‌خنده‌ است
من در تکاپوی
طبخ دو تا بوسه‌ام
یک بوسه‌ی خوش طعم
گویی کباب‌دنده‌ است
یک بوسه رنگی
از نسل سیب سرخ
خوشمزه و شیرین
از عشق آکنده است
پسر دور از پدر می‌شد، مهیّای خطر می‌شد پدر هی پیرتر می‌شد، پسر می‌بُرد دلها را در این آشوب طوفانی، مسلمانان مسلمانی مبادا اینکه قرآنی بیفتد زیر دست و پا پسر زخمی، پدر افتاد، پسر در خون، پدر جان داد پسر ناله، پدر فریاد، میان هلهله، غوغا پسر از زخم آکنده، پسر هر سو پراکنده …
نوشته پسر دور از پدر مهیای خطر می شد … اولین بار در شهید محمد مهدی لطفی نیاسر. پدیدار شد.
 
-زندگی هیچوقت قرار نبود آسون بگیره!!و قرار نیست ماهم زود تسلیم بشیم.
اوه سهون,پارک چانیول چه کسی قراره نجات دهنده واقعی باشه؟اون قلب به تصرف کی در میاد؟                       قلبی آکنده از حسی به نام عشق.
بازی که شروع کرده بود فعلا قرار نبود پایانی داشته باشه❕
...Coming soon
1.
از میان پلک های نیمه بازم، دیدم که فنجان از دستم روی زمین افتاد، هزار تکه، صد هزار تکه شد؛
از میان پلک های نیمه بازت، ببین که دل، اگر از دست آدمی روی زمین بیفتد، چند تکه، چند هزار تکه خواهد شد؟
 
2.
دورمان دیواری کشیدم. دور ِ ما، و چیزی که روزگاری رازمان می پنداشتم و در اعماق سینه محفوظ و یگانه نگاه داشته بودم مبادا روزی مجبور باشم دردهای تو را با دیگری قسمت کنم. و حالا تصور کن مرا، و خودت را، رو در روی هم ایستاده بر پهنه ی ناکجایی به وسعت ابدیّ
مده، دلتنگ و بی‌طاقتم، و جانم از آن اندوه که نصیب من گردیده، آکنده است؛ و این در حالی است که تنها تو می‌توانی آن اندوه را از میان برداری و آنچه را بدان گرفتار آمده‌ام دور کنی. پس با من چنین کن، اگر چه شایسته‌ی آن نباشم، ای صاحب عرش بزرگ.
@resanedameshgh
مشاهده مطلب در کانال
تور مشهد مقدس اصلی ‌ترین و پرطرفدارترین مقصد مهاجرت زیارتی ما ایرانیان به اکانت میاید , شما هر زمان به شهر مشهد مسافرت فرمایید علی الخصوص در روز ها تعطیل , این شهر را آکنده از عاشقان علی ‌ابن موسی ‌الرضا خواهید رویت کرد , درضمن مشهد مقدس به واسطه‌ وجود بقعه مطهر امام هشتم شیعه ها , به پایتخت فرهنگی کشور ایران هم تبدیل شده‌است و کلیه رونق و کار ‌های اقتصادی , فرهنگی و اجتماعی این شهر وامدار میزبانی امام مهربانی‌ ها ( امام رضا) است , در‌این مق
خواستن توانستن است؟
امروز قریب به یک ساعت و پانزده دقیقه گفتم از آنکه " بله!!! خواستن (تا شما خواستن را چه معنی کنید) اگر واقعی نه، بلکه حقیقی باشد، توانستن محض است!
تا به حال در زندگی اینقدر استدلال برای موضوعی که شاید خود عامل به آن نیستم نیاورده بودم،حس غریبی بود، واقعا غریب بود، غریب تر از نگاه و حرف های آکنده از تنفر دیگران...
ولی واقعا، خواستن توانستن است؟اصلا من تا به حال هر چه خواسته ام توانسته ام؟ خواستنم موجب توانستنم شده یا...؟
اما برا
هر انسان در زندگی اش دو تا سرگذشت دارد.
یکی سرگذشتِ فتحِ نیکبختی هایش و
دیگری سرگذشتِ شکست هایش. زمانی امید دارد چیزهایی را به دست بیاورد
که خوشبختی اش در آن است.
وقتی به آن تعادلِ هدفمند می رسد؛
سرگذشتِ نیکبختی اش ثبت می شود.
زمانی هم منتظرِ خوشبختی است؛
امّا با مرگ و ناکامی مواجه می شود
و شکست هایش رقم می خورند.تجزیه و تحلیلِ وقایعِ این سرگذشت،
گاهی فقط چند دقیقه در ذهنِ آدم شکل می گیرد.
دقایقی که آخر شب، در ساعت های ناامیدی
و سرگردانی توی مغ
⚫️ انا لله و انا الیه راجعون ⚫️با قلبی آکنده از درد ، و روحی آزرده و ذهنی مغموم و پریشان ، درگذشت نابهنگام ، مرحوم مغفور شادروان حسن عسکری خالدی را به اطلاع همشهریان عزیز می رسانیم . برای آن مرحوم از درگاه خدواند متعال ، علو درجات و برای بازماندگان صبری جمیل و اجری جزیل مسئلت داریم .
 
بیا بخندیم غم دار، با نون اضافه و پنیر زیاد تا بر غم حاکم غلبه کنه...بیا بخندیم، (خنده های پوشش داده شده)خوشحالی های کوچک با احساسی آکنده از، اگه الان نخندم دیگه گیرم نمیاد...بیا ما هم احساس خوشبختی کنیم (خودِ خودِ خودمان) به دور از تعلقات ژنی، به دور از حماقت های بی سروتهبیا منطقی احمق باشیم...بیا احمقانه بخندیم و دست بزنیم و هورااا گویان به نگاه های مرد های جوان سرانه ی ماهانه بدهیم، و احساس خوشبختی کنیم (خوشبختی های دیزاین شده)
بیا بخندیم، ب
#سه_شنبه_ها_با_موری
شاید از بهترین کتا‌ب‌هایی بود که تا کنون خوانده‌ام، از میان میلیارد‌ها کتاب برهم ریخته در دنیای آکنده از تنبلی ما آدم‌ها حرف‌های زیادی برای گفتن داشت...
موری، پیرمردی که گرچه دست‌خوش سختی‌های جان‌فرسایی بود اما یاد می‌داد با تلاش می‌توان در تک تک لحظات واقعا زیست و زندگی کرد... 
خوب در حقیقت:
«وقتی در رختخواب باشی مرده‌ای!»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
-زندگی هیچوقت قرار نبود آسون بگیره!!و قرار نیست ماهم زود تسلیم بشیم.
اوه سهون,پارک چانیول چه کسی قراره نجات دهنده واقعی باشه؟اون قلب به تصرف کی در میاد؟                       قلبی آکنده از حسی به نام عشق.
بازی که شروع کرده بود فعلا قرار نبود پایانی داشته باشه❕
...Coming soon
من تحمل نداشتم ماندن در آن فصل را..نفهمیدم چه شدفصلی بود از سکوتت..غم از چشمانت میباریدآن فصل برایم رخ داد ولینفهمیدم معنی اشراانگار پاییز ،برگها نریزندهمه فکر کنند حالِ درختان خوب استو..از ریشه بزند....من در انتها ی فصل صدا زدم باران را....خدا جاری کرداز صدایِ چشمانِ بی تفاوتت!....و تو نخواهی فهمید که منم لبریز از سکوتم..و در این فصلقلبم را گذاشتمو رفتمتا با خُدا درد ودل گویمو بپرسم از روزِ آخرِ فصلی آکنده از بی تفاوتیِمرامِ پاییزی! 
من نمیفهمم
اونایی که منو خوب میشناسن میدونن. که چقدر از دوباره دیدن فیلم بدم میاد..اما بعضی فیلمارو اونقدرررررر دیدم تا احساس کنم وجودم از مفهومش آکنده شده... فیلم سکوت بره ها از همون فیلما بود که اونقدر دیدمش که حس کردم میتونم رنج انسانی از اینکه خودش نیست رو حس کنم..نیاز انسانی آنتی سوشال به دریافت حریم، اعتبار، احترام، قانون مندی رو درک کنم... ولی وقتی یکی از دوستام کتابشو بهم داد و یه پشت نشستم تا فصل بیست رو خوندم تازه یه بعد جدید ازش کشف کردم: تلاش یه
ما آدم‌های ضعیف، در شرایط مزمن مشاهدهٔ رفتارهای غلط جمعی و در سایهٔ صبر و سکوت پروردگار عالم، کم‌کم به «بیخیال، مگه چی می‌شه؟»های زیادی عادت می‌کنیم. اما خداوند دوستمان داشته که محب شما اهل بیت هستیم و در موقعیت‌های زمانی مختلف، به بهانه‌های گوناگون، کلام و منشتان را مرور می‌کنیم. ادب و بندگیتان در برابر پروردگار، مفاهیم والای انسانی در فرمایشات و منشتان و اعتقاد راسختان به فرمان‌های پروردگار عالم، در میانهٔ همهٔ این ابتلائات، دوب
هوالمحبوب
سلام محبوب ازلی و ابدی
امروز را بیشتر از دیروز با یاد تو سپری کردم، داشتم فکر می‌کردم به لطف ماه توست که دردها تسکین یافته‌اند، غم‌ها سبک‌تر شده‌اند. اصلا به قشنگی ماه توست که بیداریم و از بیداری‌مان لذت می‌بریم.
یاد توست که لبخند می‌شود و بر لب‌هایم می‌نشیند، یاد توست که گاه اشک می‌شود و از چشم‌هایم می‌چکد، یاد توست که قلبم را آکنده، یاد توست که در دقایقم جاری است، یاد توست این شعف درونی که می‌جوشد و به غلیان در می‌آید.
از
«مشهد» , مخفف مشهد مقدس الرضا یعنی محل شهید شدن امام رضا ( ع ) که هر ساله میلیون ها زائر برای زیارت مضجع شریف آن حضرت به‌این شهر میایند . هر زمان از سال که به مقبره امام رضا هجرت فرمائید حالا و هوایتان تغییر می کند , بقعه امام رضا مدام آکنده‌از زائر است و برگزاری تورهای شهر مشهد باعث شده که‌این شهر شایسته ترین ذیل ساخت های توریسم را در خویش جای دهد . 
ادامه مطلب
ز بهشت‌ که‌ بیرون‌ آمد،  دارایی‌اش‌ فقط‌ یک‌ سیب‌ بود. سیبی‌ که‌ به‌ وسوسه‌ آن‌ را چیده‌ بود.و مکافات‌  این‌ وسوسه‌ هبوط‌ بود.فرشته‌ها گفتند: تو بی‌ بهشت‌ می‌میری. زمین‌ جای‌ تو نیست. زمین‌ همه‌ ظلم‌ است‌ و فساد. و انسان‌ گفت: اما من‌ به‌ خودم‌ ظلم‌  کرده‌ام...زمین‌ تاوان‌ ظلم‌ من‌ است. اگر خدا چنین‌ می‌خواهد، پس‌ زمین‌ از بهشت‌ بهتر است.خدا گفت: برو و بدان‌ جاده‌ای‌ که‌ تو را دوباره‌ به‌ بهشت‌ می‌رساند، از زمین‌ م
قال المهدی علیه السلام :انا الذی املاها عدلا کماملئت جورا-الخرائج والجرائح ج2 ص 785
منم که زمین راازعدالت لبریزمی کنم ،چنان که ازستم آکنده است.
 
قال المهدی (علیه السلام) :ان الارض لاتخلومن حجه اما ظاهرا واما مغمورا-کمال الدین وتمام النعمه ج2ص511
زمین ازحجتی آشکاریانهان خالی نیست.
 
جهت سلامتی وفرج حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان (روحی وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) صلوات 
اللهم صل علی محمدوآل محمد(وعجل فرجهم )
روزی روزگاری در هالیوود، یک کارگردانِ پودوفیلیایی بود که روزها منتظرِ دیدنِ فیلمِ جدیدش بودیم و نتوانستیم تحمل کنیم و نسخۀ پرده‌ای آن را دانلود و تماشا کردیم.
یک فیلمِ بدونِ کشش همراهِ تخریبِ هیپی گَری  و شخصیت بروسلی با خشونت‌های مسخرۀ غیر واقعی و کلیشۀ تغییر تاریخ که نظیرش را در حرام‌زاده‌های لعنتی دیدیم.
در حمایت از کارگردانِ یهودیِ لهستانی، رومن پولانسکی و آکنده از تصاویر پاهای برهنه و سبکِ همیشگیِ کارگردان بیماری که در جشنواره ف
من هم مثل اکثر افراد قهرمان‌های داستان را دوست دارم. اما نه همیشه. به یکسری آدم‌بدهای داستان خیلی جذب می‌شوم. آن‌هایی که پیشینه عاطفی ضعیف یا آکنده از خشم و بی‌مهری دیدن دارند. دلم خیلی برایشان می‌سوزد و موقع خواندن/دیدن آن فیلم/کتاب دوست دارم آدم‌بد و آدم‌خوب داستان با هم به توافق برسند یا آشتی کنند. هنگام مبارزه و درگیری، از اینکه کدام را از لحاظ عاطفی حمایت کنم گیج می‌شوم. همیشه تصمیم سختی است: نوعی دلسوزی ناشناخته برای پیروزی کسی ک
باسمه­ تعالی
السَّلام عَلَیک یا رَبیعَ الانام و نضرهَ الایام
با اهدا درود و تحیت
پس از حمد و سپاس معبود یکتا و صلوات و درود بر سرورکائنات حضرت ختمی­ مرتبت نبی اکرم محمدمصطفی(ص) و اهل­بیت عصمت و طهارت علیهم­ السلام ضمن تبریک به مناسبت تقارن فرارسیدن سالروز بعثت سرور کائنات حضرت محمد مصطفی علیه آلاف التحیه و الثنا با فرارسیدن موسم فرح افزای ربیع که خود فصلی نو را به سرا پرده کائنات با قامتی فزون از طراوت و سرشار از کرامت حضرت محبوب نوید می ده
مشهد و شهرهای اطراف آن آکنده از جاذبه های ارگانیک زیباست که برای طبیعتگردی آیتم های قابل قبولی میباشند . دره هفت غار یکی جاهای جذاب است که گردشگران تور مشهد می‌توانند از آنها تماشا نمایند. شهر مشهد , صاحب خانه هشتمین اختر تابناک عرش امامت و ولایت , جزء آن جور از شهرهایی است که بخش اعظمی از اشخاص میخواهند بدانند چه وقتی شایسته ترین زمان هجرت بدین شهر است تا بیشترین فایده را از مسافرت خویش ببرند .


ادامه مطلب
این روزها حتی نسبت به آدم های بزرگتر از خودم هم حس مادری دارم. مثلا همین امروز که پست وبلاگ آسیاب را می خواندم،  دلم حس مادری را داشت که فرزندش را گذاشته توی دنیا و رفته پی ادامه ی مسیر جاودانگی اش. می خواستم به فرزندم بگویم، آرام باش فرزندم، با قوت ادامه بده، عشق جاری شده بین ما تنها شمه ای از عشق بی کران خدا به مابوده و هست.
به تو از این جهت که مادری عاشقانه همه جوانب جسم و جانت را در آغوش پر مهر پرورانده تا قد و قواره ات از هیکل زنانه ی او درشت
ای عزیز، روزها بر من گذشته اند و اکنون، ۲۶ سال ِ تمام، از تو عمر گرفته ام. با فهمی پخته تر از قبل، با سری بدون کلاه و با احترام بیشتری به جهان آفرینش، وارد ۲۷ سالگی می شوم. با تمام وجود تورا شاکرم. قدر می شناسم این نعمت های نقد ِ این دنیاییت را، پدر و مادر را، خانواده ی جدیدم را. اگر یک چیز فهمیده باشم - و بیش تر از پیش فهمیده باشم - در لطیف و عزیز بودن خانواده است. یک مجموعه ی گرم صمیمی ِ امن، محبت به تمام معنا. دوستشان می دارم و تک تکشان که می خندن
گزارش کار آزمایشگاه عملیات واحد
گزارش کار آزمایشگاه عملیات واحد، در حجم 55 صفحه و قالب 9 فایل word شامل موارد زیر: خشک کن دوار، برج خنک کننده، برج جذب، برج آکنده، تعیین ضریب نفوذی دی اکسید کربن در آب با استفاده از ستون جداره مرطوب، استخراج مایع مایع، آشنایی با هیدرودینامیک و انتقال جرم در ستون ...
کنگاورای کهن شهر مسمی به وفا کنگاورمردمت شهره به احسان و سخا کنگاورسحر آکنده بود همچو بهار قمصرکوچه پس کوچه ات از باد صبا کنگاورغم تسلی تو در ازمنه دور به حسنداده شهزاده افسرده،شفا کنگاورفصل گرما سرِجوی تو بغایت دلچسبحق به تو از کرمش داده چه ها کنگاورغلغل چشمه و آوای نی چوپان هادور و اطراف تو را داده صفا کنگاوریاد بادا زعمارت،دره چال و کاریزآن همه سبزه و گل رفت کجا کنگاور؟در سراب فش و ماران و کبوتر لانهچه گواراست تو را لطف خدا کنگاورمی برد
کنگاورای کهن شهر مسمی به وفا کنگاورمردمت شهره به احسان و سخا کنگاورسحر آکنده بود همچو بهار قمصرکوچه پس کوچه ات از باد صبا کنگاورغم تسلی تو در ازمنه دور به حسنداده شهزاده افسرده،شفا کنگاورفصل گرما سرِجوی تو بغایت دلچسبحق به تو از کرمش داده چه ها کنگاورغلغل چشمه و آوای نی چوپان هادور و اطراف تو را داده صفا کنگاوریاد بادا زعمارت،دره چال و کاریزآن همه سبزه و گل رفت کجا کنگاور؟در سراب فش و ماران و کبوتر لانهچه گواراست تو را لطف خدا کنگاورمی برد
دعای روز بیست‌وسوم ماه مبارک رمضان

لحظه‌ای تفکر‍! لحظه‌ای تأمل! لحظه‌ها به حرکت پرشتاب خود ادامه می‌دهند و شب قدر رو به پایان است. تا من و ما را چه نصیب آید و تقدیرمان چه‌سان مقدر شود...الهی! معرفت دعای نیکو در من نیست، پس تو از کرمت بهترین عنایتی که به برترین بندگانت می کنی را نصیب من گردان. این خواسته‌ای بزرگ اما دست‌یافتنی است؛ چراکه من نبودم و تو به من نعمت وجود ارزانی داشتی؛ پس اجابت این دعا نیز از کان جود و کرمت به‌دور نخواهد بود.در
به نام خدا
امروز بعد از گذشت بازدیدهای وبلاگ متنیم از 100000 نفر تصمیم به اجرای یکی از برنامه های قدیمی تو ذهنم رو گرفتم. ساخت یک ویدئو بلاگ از چیزهای جالبی که تو میزانسن، نقاشی،آهنگ یا حتی فلسفه می بینم. این موضوعات به احتمال زیاد برای خیلیا بی فایدست اما به نظرم میشه چیزای خوبی ازشون یادگرفت.
لازم میبینم چندتا چیز رو قبل از شروع کار بگم:
من منتقد نیستم و هر نظری احیانا تو کارام میبینید شخصیه.
قطعا حرفای منم از غلط آکنده نیست و علاقه دارم مشکلا
دارم فکر میکنم که آهنگ ها چیکار میکنن با روح آدمیزاد!
با گوش دادن یه موزیک ٥دقیقه ای...
چه جاها که نرفتم
چه کارها که نکردم :))))
با نت هاش رقصیدم 
با تحریرهاش اشک ریختم 
تو نقاط اوجش قلبم به لرزه در اومد... :)))
شهر هارو رد کردم و توی خیالم برات ترانه خوندم 
برات گلدون گرفتم و برام هوبی خریدی
کافه های کریمخان رو باهات زیر و رو کردم 
از شوق حضورت مدرس تا حقانی روجیغ کشیدم و ملودی صدات رو جا گذاشتم لابلای تموم شاخ و برگ های چنارهای تجریش:))))
از دست فروش ه
به گزارش روابط عمومی رادیو گفت و گو، مدتی است که بیماری کرونا همه را نگران و مشوش کرده است، لذا ضرورت دارد در شرایط فعلی متخصصان حوزه بهداشت روان با استفاده از ظرفیت رسانه‌های معتبر ضمن ارایه نظرات کارشناسی در حفظ آرامش و بهداشت روان جامعه نقش موثر خود را ایفا کنند.اخبار متفاوت در خصوص بیماری کرونا که در بیشتر موارد هم تکذیب می‌شود بر این دلهره ها و ترس ها می افزاید که باید بدانیم حفظ آرامش و خونسردی اولویت اصلی در مبارزه با این بیماری است.
 
 یک روز صبح بیدار شدم و دیدم از آسمان باران سیاه می بارد. دلیلش را نتوانستم پیدا کنم . انگاردرون طبیعت چیزی سرناسازگاری گذاشته بود. دلش خواسته بود به همه چیز رنگ سیاه بزند . مثل دوده بازی دودکش پاک کن های لندنی .
   آبی که از ناودانی ها راه افتاده بود مرکب سیاه خوشنویسی را به یادم می آورد . یا حتی مرکب ماهی هایی که در فیلم های مستند حیات وحش دیده بودم که شیوه ی دفاعی شان هنگام احساس خطر رنگ سیاهی بود که از خودشان پخش می کردند که فضای پشت سرشان را
چند روزه می‌خوام یه چیز دیگه رو بنویسم، اما هی یه موضوعی پیش میاد که نوشتنش وابسته به زمانه و می‌خوام بگمش. 
جریان اینه که امروز زنگ اول ادبیات داشتیم. خدا رو شکر معلم خوبی به نظر می‌اومد. خوش‌رو، باسواد. گفتش که فردا روز گرامی‌داشت شمس تبریزه. کسی می‌دونه شمس کیه؟
همه کلاس گفتن شاعره. البته یه عده هم ساکت بودن و ایده‌ای نداشتن. و من همین‌جوری هاج و واج نگاهشون کردم که واقعا؟ واقعنننن؟؟؟!
معلمه هم گفت عجب! آثارش؟
خودتونو آماده کنید... حدس م
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا
زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم
گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای
رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که سرمست نه‌ای رو که از این دست نه‌ای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو کشته نه‌ای در طرب آغشته نه‌ای
پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
گفت که تو شمع شدی قب
یکی از موانع هدایت انسان، حرام خواری است.
خوردن مال حرام باعث می‌شود که چشم و گوش انسان نسبت به دیدن و شنیدن حقایق کور و کر شود و قلب او چنان قساوت پیدا کند که حتی هدایت گری های امام معصوم نیز در او اثر نگذارد.
بر پایه برخى از گزارش ها در روز عاشورا هنگامى که امام حسین علیه السلام با کوفیان، اتمام حجّت می‌کرد و آن‌ها با ایجاد سر و صدا، تلاش مى کردند که از سخنرانى ایشان ممانعت کنند، امام علیه السلام حرامخوارى آنان را عاملی برای نافرمانی و استن
 
حکایت کرده اند که صبح روز هبوط، آدم نزد پروردگار آمد و گریه ای کرد از عشق، به طراوت باران بهمنی و گفت " ای معبود و معشوق یکتای من، اکنون که ما را به تبعیدگاه نامعلومی می فرستی، گیرم که من در همه سختیهای ناشناخته در عالم آب و گل شکیبا باشم، با من بگو که آخر فراق تو را چگونه تحمل توانم کرد؟ " خدواند آهسته در گوش آدم گفت: " من خود با تو می آیم " آدم پرسید: " این چگونه باشد؟ " فرمود: " تو در سیمای آن حوّا که همراه توست خورشید لبخند من و برق نگاه من و صدای
بالاخره باید از یه جایی بنویسم اه لعنت به ترس اصلا بی خیالش 
 
می دونی چه طور بگم این روز ها سرم خیلی شلوغه فکر اینده طول و دراز ،از همه وحشتناک تر امتحان های میان ترم خیلی ازار دهنده هستن ولی نمی دونم باز سعی می کنم بجنگم برای چیزی که گاهی فراموشش می کنم 
 
عشق به گفتن داستان خودم 
 
لطفا بهم نخند ولی منی که خودم می ترسم بنویسم برای بقیه تجویز نوشتن  می کنم می گم بهشون هر کسی داستانی داره باید بنویسه مهم نیست چه طوری ولی باید بنویسه می دونی می
خود حسام الدین مطهری در یکی از دستینه (Handbook) های سه گانه‌اش که در مورد کتاب و کتابخوانی اند، می نویسد که کتاب بالذاته مقدس نیست. صِرف چند برگِ صحافی شده داخل یک جلدی هیچ قداستی نمی تواند به کتاب دهد.
در نمایشگاه کتاب اخیر اولین غرفه ای که خارج از الفبا سراغش رفتم غرفه نشر «اسم» بود و اولین کتابم آخرین کتاب حسام بود. پسران سالخورده که در آخرین باری که موقع حضورش در دانشگاه دیده بودمش گفته بود که درگیر ممیزی است و در زمانی نامعلوم فرایند تمام خ
نگارِ مهربونم سلام.
امروز که دارم برایت دومین نامۀ‌ام را می‌نویسم در هفت هزارو هشتصد و شصت‌مین روز از زندگی خودم هستم، و حالا روزهایم در کنارِ تو یکی یکی رقم می‌خورند، و این عینِ خوشبختی‌ست.
پارسال همین موقع‌ها و قبل از عیدِ نوروز بود که از تنهایی‌ام و از نبودنت نوشتم. نوشتم: «که مگر می‌شود بی تو در دلِ من بهار شود. مگر می‌شود تو نباشی و سبزه‌ای چِشمک زنان سَر از دلم در بیاورد، و ماهی‌ای شنا کنان در اعماق دلم بخندد؟ باید باشی و بتکانی دل
همه جا را سر و صدا دربرگرفته بود. هم همه فضا را آکنده بود. هر کسی حرفی می­زد. زنی میان­سال از دغدغه­ های خرج و مخارج زندگی می­گفت، زنی دیگر درباره بچه­اش سخن می­گفت. مردی از مریضی­اش حرف می­زد و پیرمردی از تنهایی­اش دم می­زد.همگی جویای همدمی در اتوبوس بودند اما من تنها به سخنان­شان گوش فرا می­دادم تا شاید به این شیوه در زندگی آن­ها زندگی کنم لحظه های زندگی آدمیان مانند کتابی عظیم است که هر ورق آن وسعتی به پهنای فاصله من با ستارگان دارد.همه جا
محمد علی قجری یکی از پاک ترین فرزندان خطه نراق و دلیجان بود . ارزش ایثار و شهادت نزد ایشان در بالاترین حد قرار داشت . علاوه بر سه صفت از جان گذشتن و دفاع از دین و شجاعت را در میان صفات بارز شهدا دارای بیشترین فراوانی بود . در یک کلام سردار شهید محمدعلی قجری الگوی همه شهدای منطقه بود .
پس بر ما است که حق این شهید بزگوار را آنگونه که شایسته است بجا آوریم و قطعا ادای این حق مستلزم آن است که :
1- فرهنگ شهادت و ارزش مجاهدت در راه خدا را برای همه تبیین کنی
محمد علی قجری یکی از پاک ترین فرزندان خطه نراق و دلیجان بود . ارزش ایثار و شهادت نزد ایشان در بالاترین حد قرار داشت . علاوه بر سه صفت از جان گذشتن و دفاع از دین و شجاعت را در میان صفات بارز شهدا دارای بیشترین فراوانی بود . در یک کلام سردار شهید محمدعلی قجری الگوی همه شهدای منطقه بود .
پس بر ما است که حق این شهید بزگوار را آنگونه که شایسته است بجا آوریم و قطعا ادای این حق مستلزم آن است که :
1- فرهنگ شهادت و ارزش مجاهدت در راه خدا را برای همه تبیین کنی
 
به نام خدای مهربانی ها
 
نیکوکار ارجمند سلام
به پایان سال نزدیک می شویم، لحظاتی که برای ما دلنشین و همراه با شادمانی ست و اما ...خانواده های زیادی در این روز ها قلب شان آکنده از رنج مخارج عید است و دلشان پر از دلهره ی حفظ آبروی خویش...
 
تصمیم گرفته ایم با هماهنگی کمیته ی امداد -دست در دست شما مهربانان- به نامِ نامیِ امیر مؤمنان علی علیه السلام 110 مورد از نیازمندانی که به شدت در مضیقه بوده و از پس هزینه های شب عید بر نمی آیند را شناسایی کرده و شاد
از پدر گر قالب تن یافتیم :: از معلم، جان روشن یافتیم
 
ای تو کشتیّ نجات روح ما :: ای به طوفان جهالت، نوح ما
 
یک پدر بخشنده‌ی آب و گل است :: یک پدر، روشنگر جان و دل است
 
لیک اگر پرسی کدامین برترین :: آنکه دین آموزد و علم یقین
 
گرامی می‌دارم یاد و خاطره استاد عزیزم دکتر کوروش کاویانی رو که امسال، اولین سالی است که به ظاهر در کنار ما نیست، بشخصه وجودش برام درست مثل یک پدر بود، کسی که ممکنه هر لحظه به یادش نباشی یا هر روز نبینیش اما میدونی که هست و همی
دانلود فیلم جان ویکدر سال ۲۰۱۴ یک اکشن کلاسیک جدید به کلکسیون سینما طولانی تر شد . اسمش «جان ویک» بود و به مردی ( مرد که چه پهنا کنم؟ ماشین کشتار جمعی! ) می‌پرداخت که به خیال کشته شدن سگی که از همسر مرحومش هدیه گرفته بود , قاطی می‌کند , چکش برمی‌دارد , کف زیرزمینش را می‌شکافد , کیفی آکنده از سکه‌های طلا و جواهرات و سلاح‌های گرم و سرد را بیرون می‌آورد و این‌طوری افشا می‌کند که پیش از این آدمکش خفنی بوده است و راه و روش می‌افتد می‌رود تا از کسا
به نام خدا
امروز بعد از گذشت بازدیدهای وبلاگ متنیم از 100000 نفر تصمیم به اجرای یکی از برنامه های قدیمی تو ذهنم رو گرفتم. ساخت یک ویدئو بلاگ از چیزهای جالبی که تو میزانسن، نقاشی،آهنگ یا حتی فلسفه می بینم. این موضوعات به احتمال زیاد برای خیلیا بی فایدست اما به نظرم میشه چیزای خوبی ازشون یادگرفت.
لازم میبینم چندتا چیز رو قبل از شروع کار بگم:
من منتقد نیستم و هر نظری احیانا تو کارام میبینید شخصیه نه تخصصی.
قطعا حرفای منم از غلط آکنده نیست و علاقه د
بر گر فته از کانال انشا 21 برای
پیدا کردن انشا با هر موضوعی به کانال ما سر بزنید   
روزهای بارانی همیشه یک طور خاص‌اند. اصلاً همین که از خواب بیدار شوی و پرده را برای دعوت نور خورشید به خانه کنار بزنی و باران را ببینی، برای شروع یک روز پر از دل‌تنگی کافی‌ست!همین که ببینی آسمان گریه می‌کند و حسابی دلش گرفته یاد بغض کهنه‌ات می‌افتی؛ خصوصاً اگر اول بهار هم باشد. بهار و باران دو یار جداناشدنی‌اند و از ازل پیوندی مقدس با آسمان داشته‌اند. همین ک
«راستی ای خدا! وقتی تو را دوست دارم، آنچه دوست دارم چیست؟ نه جسم است و نه تن، نه زیبایی گذران است و نه درخشش روشنایی، نه آوازی دلکش و نه گل‌ها و گیاهان خوشبو...! دوست‌داشتن خدا، دوست‌داشتن آن چیزها نیست، با این‌همه وقتی خدا را دوست دارم، روشنایی‌ای خاص، آوازی خاص و بویی خاص را دوست دارم، یعنی روشنایی و بوی درونی‌ام را، که روحم را روشن می‌کند! آنچه در مکان نمی‌گنجد، به صدا درمی‌آید، آنچه در زمان نیست ولی خودش هست!... این است آنچه دوست دارم ه
شبِ فِراق که داند که تا سَحَر چند است
مگر کسی که به زندانِ عشق در بند است
گرفتم از غمِ دل راهِ بوستان گیرم
کدام سرو به بالایِ دوست مانند است
پیامِ من که رساند به یارِ مهرگُسَل
که برشکستی و، ما را هنوز پیوند است
قسم به جانِ تو گفتن، طریقِ عزّت نیست
به خاکِ پایِ تو، کان
هم عظیم سوگند است
که با شکستنِ پیمان و، برگرفتنِ دل،
هنوز دیده به دیدار-ات آرزومند است
بیا که بر سرِ کوی‌ات بساطِ چهره‌یِ ما ست
نه خاکِ راه
که در زیرِ پای‌ات افگنده ست
خ
مشاهده‌ی این مستند بی همتای نجومی را به هر انسان جویای خردی پیشنهاد میکنم. مستندی به ظاهر علمی ولی آکنده از مفاهیم بسیار عمیق اخلاقی؛ به این امید که شاید دیدن و درک آن برای ما ایرانیان گام و تکانه‌ای باشد رو به نیکی و صلح.
همچنین تشکر میکنم از John Boswell عزیز از رسانه‌ی Melodysheep که این اجازه را به من دادند تا این محصول را برگردان کرده و به دست فارسی زبانان برسانم.
ویدیو : Melodysheepاجرای زیرنویس : کامران صاحبی
[پ.ن 1: همیشه در مستندهای نجومی از گذشته تا ب
دانلود فیلم جان ویک دانلود فیلم John Wick با لینک مستقیمدر سال ۲۰۱۴ یک اکشن کلاسیک جدید به کلکسیون سینما طولانی تر شد . اسمش «جان ویک» بود و به مردی ( مرد که چه پهنا کنم؟ ماشین کشتار جمعی! ) می‌پرداخت که به خیال کشته شدن سگی که از همسر مرحومش هدیه گرفته بود , قاطی می‌کند , چکش برمی‌دارد , کف زیرزمینش را می‌شکافد , کیفی آکنده از سکه‌های طلا و جواهرات و سلاح‌های گرم و سرد را بیرون می‌آورد و این‌طوری افشا می‌کند که پیش از این آدمکش خفنی بوده است و را
وقتی تو آمدی و به تو ای ماه خدا، سلام کردم، گمان
نمی کردم این همه زود، وقت وداع فرا می رسد.
درست است که گفته اند هر سلامی، خداحافظی هم به دنبال
دارد اما؛ فکر نمی کردم جدایی از تو این همه تنهایی به بار آرد.
نمی گویم سخت نبود روزهای بلند، گرسنگی و تشنگی،
خستگی و بی رمقی، می گویم سخت بود نافرمانی از خواست تو.
خدای من! من به اطاعت امرت دهان بستم از خوردنی ها و
نوشیدنی ها و چشم بستم از آلودگی ها وگوش گرفتم از همه دلبستگی ها.  و در این مدت همه گوش و چشم و
 
به سرم زد بروم تا که نماینده شوملااقل صاحب یک منفعتی بنده شوم
گاه چُرتی بزنم یا که بگویم چرتیفیلمم پخش شود سوژه‎ی هر خنده شوم
هر کسی ساز خودش را زند آنجا، من همساز خود را بزنم بلکه نوازنده شوم
دیده‎ام گاه در آنجا که غزل می‎خوانندمن چه کم دارم از آنها که سراینده شوم
می‎زنم نعره و فریاد نُت «دو- دو» راآخر دوره سزا است که خواننده شوم
هر کجا سود اگر بود به آن رای دهمنکند باز در این معرکه بازنده شوم
توی مجلس همه با آدم گُنده بپرمعاقبت مالک برجی
سکانس اول:
دیشب دوست مهدی شیرینی پایان خدمتش رو داد و مهدی گفت اپلای کرده بره آمریکا و در ادامه کلی حسرت خورد از فرار نخبه ها و تعریف و تجمید از مزایا و شرایط اونور
سکانس دوم:
بحث کشیده شد به ناسا و اولین خانومی ک رکورد بیشترین حضور در فضا رو زده و مهدی از آرزوی همکاریش با ناسا گفت ضمن تاسف از این که در اونصورت باید دائم اونجا باشه
سکانس سوم:
نگرانی من از تمایل مهدی به مهاجرت دائمی و مطرح کردنش با اون به عنوان موضوع آتی و پیگیری بحث همون موقع توس
روم تا کفر و ایمان را به کام اخگر اندازم 
بساط زهد و سالوسی، ز پایش بر سر اندازم
ز دشت لاله های غم، شقایق را ندا آید 
به مسجد شیخِ مفسد را بزیر از منبر اندازم
چو مجنون جان بکف گیرم، به سودای رُخ لیلی
به اذن دولت ساقی، قدح در کوثر اندازم
روم تا جام نوشینی، ز ساقی در نهان گیرم
ز جعدِ زلف مُشکینش،  کمندی بر سر اندازم
کنون از خود چنان رَستم، که دل شد دیگر از دستم
چو خوش صاحبدلی یابم، حضوری دیگر اندازم
زدی مطرب چنان سازی، که در خون میکشد دل را
کنون دل
چه نکاتی را برای انتخاب مدل پرده باید توجه داشته باشیم؟
برای هر منزلی مدل پرده های پذیرائی و اتاق خوابها متفاوت است افراد زیادی هستند که تمایل دارند اتاقها و سالن پذیرائی از پرده های ساده و شیک استفاده شود خانمها بیشتر به پرده های فانتزی علاقمندند همه این دوست داشتنها به حالات روانی افراد مربوط میشود که دارای چه ویژگی اخلاقی میباشند پرده های فانتزی باعث نشاط و سرزندگی خواهند بود این پارچه های پرده ای مانند: بسیاری از حریر ها،تورها،ملانژ
 ای آنکه گرهِ کار‌های فرو بسته به سر انگشت تو گشوده می‌شود، و‌ای آن که سختیِ دشواری‌ها با تو آسان می‌گردد، و‌ای آن که راه گریز به سوی رهایی و آسودگی را از تو باید خواست.
سختی‌ها به قدرت تو به نرمی گرایند و به لطف تو اسباب کار‌ها فراهم آیند. فرمانِ الاهی به نیروی تو به انجام رسد، و چیزها، به اراده‌ی تو موجود شوند.
و خواستِ تو را، بی آن که بگویی، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نیست، بی آن که بگویی، رو بگردانند.
تویی آن که در کار‌های مهم بخوا
 امروز قبلاً است
یعنی دوباره
دنیا برای ماست؟
باران گرفتنی است؟
یا نه دوباره باز ، انسان شکستنی‌ ست
_و سامانه‌های قابل پیشبینی_
بگو امروز قبلاً است
یعنی دوباره من
اولین کَسم که شعری برای چشمهای تو سروده است
حتماً دوباره بیدها بوی تو می دهند
نصفِ غروب اندوه عشقت، افلاطونی، دراز
با کوچه‌های دِه
خشک و سیاه ، تپه‌های خاک‌مالِ پشت
باید اجین شوم
یعنی تو با منی
در یک بلوغِ زودرس با پوست گندمی
و چشم آسمانی؛ تابستان یعنی
هر شب علیهِ رسم های آسم
فصل اوّل: آداب باطنیّه‌ی طهارت بدن از خبث
از جمله آداب باطنیّه ی طهارت از نجاسات و ازاله ی آنها در وقت قضای حاجت در بیت الخلأ آن است که به فکر پستی خود و اندرون پُر از کثافات خویش افتد و نقص و قصور خود را به نظر در آورد، و خود را تصّور کند که چگونه اندرون او آکنده از قاذورات (پلیدی ها)، و خود حاملِ نجاسات است. و چون به فراغت از قضای حاجت به استراحت افتد و سبکبار گردد، اخلاق ذمیمه را به یاد آورد که نجاسات باطنیّه در باطن او مجتمع گشته اند؛ که اگر
باید توجه کرد که موسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی منحصر به شجریان ها و قربانی و ناظری ها نیست.در زمان هایی نه چندان دور که به طاغوت معروف بود ؛ خوانندگان زن پرچم دار انواع موسیقی کلاسیک و سنتی ایرانی بودند.از بانو هایده تا عهدیه و دلکش و مرضیه و الهه و پوران و ...اگر زمان همانگونه که بود پیش می رفت ، این کلیشه موسیقیایی را دچار نبودیم.
در این هوای آکنده از بوی بهارنارنج ، صدای شیرین عهدیه بانو میچسبد.













متاسفانه
 
رنه کتلین زللهگر , 46 ساله که در سراسر عالم شناخته شده‌است , در 25 آوریل 1969 در هوستون , کتی , آمریکا ایالات متحده به دنیا آمد . بابا , امیل Erich Tsevevger , مهاجر سوئیسی بود و وضعیت یک مهندس برق بود . مامان , Celfried ایرنه Andreasen , یک نروژی با ریشه های سامی , تحت عنوان پرستار پرستار فعالیت میکرد .تحت عنوان یک بچه , رنه درخصوص کارش تحت عنوان یک هنرپیشه اندیشه نمی‌کرد . وی معاش خویش را با ورزش رابطه بخشید و اکثری از دسته هایش را تست 
برای تو می نویسم
ای فرشته رویاهای زندگیم
برای تو ای آرزو
برای تو ای حسرت سالهای عمر
برای تو می نویسم
توکیستی که چنین رشته افکارم را به خود مشغول کرده ای
تو کیستی که از میان زنان عالم تنها به تو می اندیشم
شبانگاهان را به صبح و صبح را به شب می رسانم
در خلوت خود با تو ساعتها گفتگو می کنم
به امید پیامی از تو ثانیه ها را می شمارم
تو کیستی که آرزوی دیدار چشمانت
شنیدن صدایت
و بوییدن عطر لطیف زنانه ات
مرا از همه زیبارویان عالم بی نیاز کرده
تو کیستی که در
 
ملجاء ی گریزهای من ! شنوای من ! خدای درد آشنای من ! تنها پناهگاه من !
خدای من !
گریزان به شکایت آمده ام.
از تهاجم نفس لئیم بسیار به بدی امر کننده و در خطایا شتابنده و در سرکشی آزورزنده و به خشم کیفر آمیز تو دست یازنده.
خدا ! خدا ! این نفس، مرا به لبه ی پرتگاه می کشاند و هلاکم می کند.
 
خدایا ! 
این نفس چه بهانه جو و بلند آرزوست. 
اگرش شری رسد فریاد و ناله و شکایت می کند و اگرش خیری، ممانعت.
این نفس چه بازیگوش و بیهوده جوست.
خدایا !
از شریان این نفس خون غف
به قلم دامنه.  به نام خدا. امروز وفات بانوی دردمند و دانشمند حضرت زینب کبرا -سلام الله علیها- است. عقیله‌ی بنی‌هاشم و بنی‌آدم. با احترام و اقتداء به آن پیام‌آور انسانیت و عرفان، که پس از واقعه‌ی غمبار کربلا، و رسانیدن آوای عاشورا به جان انسان‌ها، یک‌سال بیشتر طاقت فراق نداشت و در عشق و غم مصائب  حضرت سیدالشهداء (ع) وفات کردند. جمله‌ای از خطابه‌ی ایشان را خطاب به مردم خطاکار کوفه پس از عاشورا تقدیم می‌کنم:
 
 
«شما سوگندهای خود را در میان
عید فطر را می‌توان یکی از بزرگ‌ترین اعیاد مسلمانان
جهان به شمار آورد. مسلمانان این عید فرخنده را که بعد از اتمام ماه مبارک
رمضان می‌باشد به یکدیگر تبریک گفته و از خداوند خواستار مقبول واقع شدن
مناجات‌هایشان در این ماه هستند. در این بخش از مجله "ستاره" زیباترین متن‌های ادبی را برای عید فطر و همچنین تبریک این روز خجسته و باشکوه گردآوری کرده‌ایم.
 

~*~*~*~*~ متن عید فطر برای تبریک ~*~*~*~*~


جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشیدهلال عید در ابروی یار
به دیوار اتاق تکیه داد و چشمانش را بست، وارد دنیای خیال شد، آنجا که اندیشه پرواز می کند، و از کالبد و محدودیت خبری نیست. دورترین خاطره زندگی اش را بیاد آورد، شاید چهار یا پنج سالش بود که در دنیای کودکانه خویش پا به جهان حقیقت گذاشته بود. روزی که مادر برای کاری بیرون از خانه بود و دخترک مشغول بازی با عروسک ها. بی آنکه بداند گام هایی غریبه زمین خانه را لمس می کند، مردی شبیه به همه مردهایی که تا بحال دیده بود، با نگاهی نافذ و ریش و موی قرمز که آرام
تشیع فردوسی و تاثیر مذهب شیعه بر روحیات وی در کلام دکتر عبد الحسین زرینکوب
دکتر عبد الحسین زرینکوب از اساتید مطرح و مشهور تاریخ و ادبیات می‌نویسد:
«فردوسی شیعی مذهب بود، و مثل همکیشان خود، از تجاوز دائم ترکان سنی بر مرزهای شرقی ایران رنج می‌برد و عمال خلیفه‌ی بغداد را در مرزهای غربی آن مثل خود خلیفه به چشم غاصب می‌نگریست. ایرانی که او آرزوی احیاء آن را داشت در فاصله‌ی بین آموی و اروند - جیحون و دجله - نمی‌گنجید و به آنچه خلیفه‌ی بغداد و دس
تشیع فردوسی و تاثیر مذهب شیعه بر روحیات وی در کلام دکتر عبد الحسین زرینکوب
دکتر عبد الحسین زرینکوب از اساتید مطرح و مشهور تاریخ و ادبیات می‌نویسد:
«فردوسی شیعی مذهب بود، و مثل همکیشان خود، از تجاوز دائم ترکان سنی بر مرزهای شرقی ایران رنج می‌برد و عمال خلیفه‌ی بغداد را در مرزهای غربی آن مثل خود خلیفه به چشم غاصب می‌نگریست. ایرانی که او آرزوی احیاء آن را داشت در فاصله‌ی بین آموی و اروند - جیحون و دجله - نمی‌گنجید و به آنچه خلیفه‌ی بغداد و دس
 
خب اینکه یک ویروس بی پدر و مادر سفر را زهر مار و کوفتم کرد بماند کنار که حالم از نوشتنش بیش تر از این ها به هم می ریزد.خب اینکه چطور بخشی از اندوخته و دسترنجم به همراه اوراق هویت ظاهری ام به سرقت رفت را هم بگذاریم کنار خاطره ی بدموقع تلخش بتمرگد و ننویسمش که واقعا دیگر به درک!اینکه دیسکم دوباره عود کرده و الان باز مثل حشره ی دمپایی خورده افتاده ام توی تخت را هم شرح ندهم که کلماتم ویروس ناامیدی بیشتری را در این صفحه انتشار ندهند که اینجا هنوز
مادر
 مهر، بـزرگ و بی نـشانی مادر
آرام دل و عـــــزیــز جـانـی مــادر
ای کاش همیشه جـاودان مـی بــودی
آن قـدر که خـوب و مـهربانـی مـادر
 
قسم برجامه ی پاکی که از عشقت به تن کردم
که تا جان دربدن دارم فراموشت نخواهم کرد
مادر نمــای قــدرت دنیـــای خلقـــت استمادر به مـا ز ایــزد یکتــا فضیـــلت استفـردوس را بــــه زیر قدمهـــاش مانده ربکـو را مقــام، بعــد خـــدا در عبـادت است
مادرم ای بهتر از فصل بهار
مادرم روشن تر از هر چشمه سار
مادرم ر
 
خب اینکه یک ویروس بی پدر و مادر سفر را زهر مار و کوفتم کرد بماند کنار که حالم از نوشتنش بیش تر از این ها به هم می ریزد.خب اینکه چطور بخشی از اندوخته و دسترنجم به همراه اوراق هویت ظاهری ام به سرقت رفت را هم بگذاریم کنار خاطره ی بدموقع تلخش بتمرگد و ننویسمش که واقعا دیگر به درک!اینکه دیسکم دوباره عود کرده و الان باز مثل حشره ی دمپایی خورده افتاده ام توی تخت را هم شرح ندهم که کلماتم ویروس ناامیدی بیشتری را در این صفحه انتشار ندهند که اینجا هنوز
با خود وعده کرده بودم پاییز امسال هم به آنجا بروم. باغی ست پر از دار و درخت. درخت های قشنگی که نام شان را نمی دانم اما پاییز که می رسد عجیب دل می برند.
سال گذشته، اوایل پاییز پس از آن بیماری سخت، وقتی مرگ را پشت سر گذاشتم. زندگی بار دیگر مرا در آغوش گرفت. ضعف حاصل از بیماری ناتوانم کرده بود. باید دوباره سر پا می شدم. باید توان از دست رفته ام را باز می جستم. با قدم های کوتاه، سلانه سلانه تا آنجا رفتم. گام هایم سست و بی رمق بود. خس خس، ریتمی ناموزون به ن
با خود وعده کرده بودم پاییز امسال هم به آنجا بروم. باغی ست پر از دار و درخت. درخت های قشنگی که نام شان را نمی دانم اما پاییز که می رسد عجیب دل می برند.
سال گذشته، اوایل پاییز پس از آن بیماری سخت وقتی از بستر مرگ برخاستم یا بهتر است بگویم از چنگال مرگ رهایی یافتم. زندگی بار دیگر در آغوش م گرفت. ضعف حاصل از بیماری ناتوان م کرده بود. باید دوباره سر پا می شدم. باید توان از دست رفته ام را باز می جستم. با قدم های کوتاه، سلانه سلانه تا آنجا رفتم. گام ها م سس
به قلم دامنه.  به نام خدا. امروز
وفات بانوی دردمند و دانشمند حضرت زینب کبرا -سلام الله علیها- است.
عقیله‌ی بنی‌هاشم و بنی‌آدم. با احترام و اقتداء به آن پیام‌آور انسانیت و
عرفان، که پس از واقعه‌ی غمبار کربلا، و رسانیدن آوای عاشورا به جان
انسان‌ها، یک‌سال بیشتر طاقت فراق نداشت و در عشق و غم مصائب  حضرت
سیدالشهداء (ع) وفات کردند. جمله‌ای از خطابه‌ی ایشان را خطاب به مردم
خطاکار کوفه پس از عاشورا تقدیم می‌کنم:
 
 
«شما سوگندهای خود را در می
تو عفتت زهرایی و صبرت علی وارزهرای بعد از زینبی ، تکرارِ تکرارهمراه زینب بوده ای در هر مصیبتام المصائب بوده ای بی شک و انکار «سیبور» آباد از دعایت ، «بَعْلَبَک» خشکداری میان آسمان دستی تو در کارتو مثل مادر مستجاب الدعوه هستیامر از تو بود و عرش همچون امر بُرداردر حیرتم از آن امیری که اسیر است«الجار ثم الدار» شد در تو پدیدارانگار کوفه شاهد نطق علی بودوقتی که می کردی خطابه بین اشعارواژه به واژه شعر خواندی و فروریختحجره به حجره قصر از بنیان و د
تو عفتت زهرایی و صبرت علی وارزهرای بعد از زینبی ، تکرارِ تکرارهمراه زینب بوده ای در هر مصیبتام المصائب بوده ای بی شک و انکار «سیبور» آباد از دعایت ، «بَعْلَبَک» خشکداری میان آسمان دستی تو در کارتو مثل مادر مستجاب الدعوه هستیامر از تو بود و عرش همچون امر بُرداردر حیرتم از آن امیری که اسیر است«الجار ثم الدار» شد در تو پدیدارانگار کوفه شاهد نطق علی بودوقتی که می کردی خطابه بین اشعارواژه به واژه شعر خواندی و فروریختحجره به حجره قصر از بنیان و د
با خود وعده کرده بودم پاییز امسال هم به آنجا بروم. باغی ست پر از دار و درخت. درخت های قشنگی که نام شان را نمی دانم اما پاییز که می رسد عجیب دل می برند.
سال گذشته، اوایل پاییز پس از آن بیماری سخت، وقتی مرگ را پشت سر گذاشتم. زندگی بار دیگر مرا در آغوش گرفت. ضعف حاصل از بیماری ناتوانم کرده بود. باید دوباره سر پا می شدم. باید توان از دست رفته ام را باز می جستم. با قدم های کوتاه، سلانه سلانه تا آنجا رفتم. گام هایم سست و بی رمق بود. خس خس، ریتمی ناموزون به ن
خاطرات انتخابی هستند چیزهای زیادی هستند که ما فراموش می‌کنیم اما در زندگی هر یک از ما لایه‌هایی از خاطره‌ها، مثل لایه‌های رسوبی صخره‌ها وجود دارد. افراد و نقاطی هستند که ما را به کودکی‌مان، نوجوانی‌مان و سال‌های بزرگسالیمان پیوند می‌دهند. 
آن‌ها ما را برای بهتر یا بدتر شدن شکل می‌دهند. آن وقایع، احساس‌ها، ترس‌ها و شادی‌ها که در عمق رسوب خاطره‌ها دفن شده‌اند پایه آنچه را پیش می‌آید تشکیل می‌دهند. 
ما نمی‌توانیم از گذشته‌ی خود ف
شاید ....شاید
شاید اگر بخواهیم
کمی رویایی تر، خیالی تر 
اصلا آرمانی تر نگاه کنیم...
حق ما چیز دیگری باشد...
شاید ....نوزده سالگی ما میتوانست در یه کافه حوالی میدان انقلاب شروع شود ،آن هم به سهم یک بوسه!
بوسه ای به رنگ چشمانت:)
شاید که روزهای آخر فروردین و اردیبهشت ما با مشغله های درسی و کاری حوالی چیز دیگری میگذشت...همینجا 
لا بلای نمایشنامه های هزاربار خوانده شده و حرف های فلسفی چخوف ....میان حرف های ضد و نقیض آدم های دوست داشتنی زندگیمان:)
شاید چهارش
خاطرات انتخابی هستند چیزهای زیادی هستند که ما فراموش می‌کنیم اما در زندگی هر یک از ما لایه‌هایی از خاطره‌ها، مثل لایه‌های رسوبی صخره‌ها وجود دارد. افراد و نقاطی هستند که ما را به کودکی‌مان، نوجوانی‌مان و سال‌های بزرگسالیمان پیوند می‌دهند. 
آن‌ها ما را برای بهتر یا بدتر شدن شکل می‌دهند. آن وقایع، احساس‌ها، ترس‌ها و شادی‌ها که در عمق رسوب خاطره‌ها دفن شده‌اند پایه آنچه را پیش می‌آید تشکیل می‌دهند. 
ما نمی‌توانیم از گذشته‌ی خود ف
زندگی چنان آکنده از نمایش است که گاه خنده‌دار می‌شود: در واقع امر، همه در این اَبَرنمایش مشغول بازی هستیم؛ با این حال، بیش‌ترمان نمایش را چنان جدی می‌گیریم که، اولاً یادمان می‌رود نمایش است، ثانیاً آن را به‌جای واقعیتی می‌گیریم که در پشت‌صحنه جریان دارد.
دنبال شعاردادن نیستم؛ یک‌لحظه از مناسبات روزمره بیرون بیایید، تا به‌روشنی ببینید همگی‌مان نقشی را عهده‌دار هستیم: کارگر، کارمند، مدیر، بقّال، نجّار، رنگ‌مال (افغان‌ها این واژه
خودکنترلی
افرادی که خودکنترلی دارنند می‌توانند آنچه می‌خواهند را تعدیل کنند تا اطمینان یابند که افراط یا تفریط نمی‌کنند.سنت توماس آکوویناس( St Thomas Aquinas) که یک فیلسوق و دین شناسی قرون وسطایی بود، گفت که افراد خدکنترلگر می‌توانند "زندگی خود را حفظ کنند".واکلر، سه مرحله آموزش خودکنترلی برای رسیدن به منبع کنترل درونی به دانش‌آموزان را به شرح زیر ذکر کرد: مرحله اول: مرحله‌اول شامل اداره رفتار دانش‌آموز از طریق معلم است.معلم با استفاده از روش
...
آخر نتوانستم در برابر ضعفم دوام بیاورم و زدم زیر گریه.جلف دستش را گذاشت روی شانه ام:خیلی خب...گریه نکن...درکت میکنم...تو مقصر نیستی
باران همینجور یکریز میبارید و سر تا پایم خیس شده بود.یکم که سبکتر شدم چشمهایم را پاک کردم و به دور و برم نگاه کردم.حالا روی نیمکتی نشسته بودم که روی یک صخره قرار داشت.روبه رویمان دریا بود و دور و برمان پر بود از گلهای کوچک سفید.جلف دستمال پارچه ای خودش را بهم داد و گفت:ما بخشی از وجود تو هستیم.مثل سایه ای که هر جا بری
دوره کوتاه مدت خلافت آن حضرت (ع) مانند دوران خلافت پدرش امام علی (ع)، آکنده از فعالیت منافقان، خیانت کاران و جاسوسان (به حد اعلای خود) بود که مانع از پیروزی قاطع امام (ع) گردید.از طرفی معاویه به مقابله با امام حسن (ع) برخاسته بود و از سوی دیگر در پی جنگ‌های سه گانه امام علی (ع) و به شهادت رسیدن بیشترین یاران باوفای اهل بیت (ع) مانند مالک اشتر و محمد بن ابی بکر، اوضاع برای سپاه اسلام بسیار دشوار شده بود.روش زندگی و حکومت امام حسن مجتبی (ع) که شرایط ره
رمانکده فا سی کلیک نمایید  
.    دلنویس   دلنویس. خیس.      سنندج.   مسافرخانه انقلاب.  اواسط دیماه 1398.   
      هر  هشت  ساعت. درون سرم  یک درخت. قطع میشود و  یک  لانه ی 
گنجشک  با. پنج. بچه  گنجشک.  زیر. اوار. تنه ی. درخت.  محو میشوند 

 .   
  انسان های هم فرکانس همدیگر را پیدا می کنند..
حتی از فاصله های دور…
از انتهای افق‌های دور و نزدیک.. انگار. جایی نوشته بود که اینها باید  در یک مدار باشند.. یک روزی .. یک جایی است  که باید با هم ، برخورد کنند… آ
تقویم شیعه
۱ ذی الحجه
۱- عزل ابو بکر از تبلیغ سوره برائت
در این روز در سال نهم هجرت، ابو بکر از تبلیغ سوره برائت عزل شد. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله امیر المومنین علیه السلام را روانه فرمود که آیات برائت را از ابو بکر بگیرد و خود بر اهل مکه قرائت فرماید. آغاز ماجرا این بود که در سال ۹ هجری قمری پیامبر صلی الله علیه و آله ابو بکر را به مکه فرستاد تا آیات اوایل سوره برائت را بر کفار بخواند. پس از رفتن او جبرئیل نازل شد: یا رسول الله، ادای این امر ب
با خود وعده کرده بودم پاییز امسال هم به آنجا بروم. باغی ست پر از دار و درخت. درخت های قشنگی که نام شان را نمی دانم اما پاییز که می رسد عجیب دل می برند.
سال گذشته، اوایل پاییز پس از آن بیماری سخت وقتی از بستر مرگ برخاستم یا بهتر است بگویم از چنگال مرگ رهایی یافتم. زندگی بار دیگر در آغوش م گرفت. ضعف حاصل از بیماری ناتوان م کرده بود. باید دوباره سر پا می شدم. باید توان از دست رفته ام را باز می جستم. با قدم های کوتاه، سلانه سلانه تا آنجا رفتم. گام ها م سس
کرونا و تجلّی عقلانیت جمهوری اسلامی 
 
 
‏یکی از مهمترین محورهای حملات تبلیغاتی علیه جمهوری اسلامی که خصوصا در دهه‌ی اخیر دشمنان بسیار بر آن سرمایه‌گذاری کردند، این گزاره بود که «جان انسان‌ها برای این حکومت ایدئولوژیک اهمیتی ندارد».
 
گویا تقدیر این بود که در بحرانی مانند ‎کرونا حقیقت به وضوح بر همه آشکار شود.
 
‏جمهوری اسلامی طی اقدامی بی‌سابقه در تاریخ اسلام تمام اجتماعات دینی و مناسک عمومی، از نماز جماعت و جمعه تا مراسم دعا، نیایش
با خود وعده کرده بودم پاییز امسال هم به آنجا بروم. باغی ست پر از دار و درخت. درخت های قشنگی که نام شان را نمی دانم اما پاییز که می رسد عجیب دل می برند.
سال گذشته، اوایل پاییز پس از آن بیماری سخت، وقتی از بستر مرگ برخاستم یا بهتر است بگویم از چنگال مرگ رهایی یافتم. زندگی بار دیگر مرا در آغوش گرفت. ضعف حاصل از بیماری ناتوانم کرده بود. باید دوباره سر پا می شدم. باید توان از دست رفته ام را باز می جستم. با قدم های کوتاه، سلانه سلانه تا آنجا رفتم. گام هایم
یکی از موارد جالب کتاب شیوه های دفینه گذاری گذشتگان در ایران این است که همزمان که با تاریخ گذشتگان آشنا میشوید ، به صورت جامع و کامل در مورد اینکه چگونه و چرا گنج و اموال را در دفینه ها قرار میدادند،نیز اشنا میشوید که کمک خیلی زیادی به شما میکند. لطفا با ما همراه باشید:
جوغن و کاربرد های آن :
کاربرد اصلی جوغن ها : جوغن ها کاربردی مثل یک نسخه روی سنگ داشتند که باتوجه به بزرگی وکوچکی هرکدام به یک آثار محیطی اشاره داشته است و جوغنها همه دارای یک
میان #ماه‌من تا #ماه‌گردون تفاوت از زمین تا آسمان است!
المداح و ما أدراک ما المداح؟! 
ما طلبه‌ها وقتی به محل تبلیغی خود می‌رویم نخستین کاری که انجام می‌دهیم شناسایی #ظرفیت‌های_فرهنگی موجود و بالفعل آنجاست. تعداد طلبه‌ها، مکبّرها، موذّن‌ها، دعاخوان‌ها، نوحه‌خوان‌ها، تعداد جلسات فعال در آنجا، شخصیت‌های تاثیرگذار،  و ... . هر چند الحمد لله صدایم نسبتا خوب است و بی‌بهره از صوت نیستم نه البته در حد #صوت_داوودی! ولی رویه‌ام به مشارکت گرفت
سوال اول :
دال معتقد است : برنامه درسی فرایندی است رسمی یا غیر رسمی که از طریق آن، یادگیرنده با نظارت مدرسه، معلوماتی را کسب می کند و شیوه درک آنها را در می یابد، مهارتهایی را فرا می گیرد و نگرش، ارزشگذاری و ارزشها را تغییر می دهد( شریعتمداری۱۳۷۵: ۵ و۶ )
سازماندهی یک سلسله فعالیت های یاددهی ویادگیری به منظور ایجاد تغییرات مطلوب در رفتار یادگیرنده ها و ارزشیابی میزان تحقق این تغییرات است(یارمحمدیان۱۳۸۹)
برنامه ریزی درسی ا زلحاظ مفهومی اشاره ب
 در جستجوی زمان از دست رفته -مارسل پروست
گزیده: "همه‌ چیزهای عظیم و مهمی که می‌شناسیم کار عصبی‌هاست. همه‌ی مکتب‌ها را آن‌ها بنیان گذاشته‌اند و همه ‌ی شاهکارها را آن‌ها ساخته‌اند و نه کسان دیگر. بشریت هرگز نخواهد فهمید که چقدر به آن‌ها مدیون است و بخصوص آن‌ها برای ارائه این همه چیز به بشریت چقدر رنج کشیده‌اند. ما از شنیدن موسیقی خوب، از دیدن نقاشی زیبا لذت می‌بریم، اما نمی‌دانیم که برای سازندگان‌شان به چه بهایی تمام شده‌اند، به قیم
داشتن موهای خوش وضعیت، مالامال پشت، درخشان و بلند رویا وجود ندارد و شما می‌توانید علاوه بر تغذیه صحیح، با ایجاد ماسک‌‎ موی هایی که سبب ساز
بهترین شامپو برای ریزش مو تقویت هر چه بیش تر موها میگردند، به زیبایی ظاهری خویش بیفزایید.هر مویی به صورت طبیعی سلامت و زیباست، البته کار‌های روزانه، آلودگی‌ها، استرس‌ها و پرتوهای فرابنفش خورشید موجب تخریب ساختمان موی و مخصوصا ریشه موها می ‌شوند. به همین خیال و خاطر، ما به‌دنبال این مقاله به فراگی
 
پاورپوینت حس تعلق به مکان در معماری
این پاورپوینت دارای 45 اسلاید است که در ادامه به توضیح بخشی از آن می پردازیم و همچنین دارای پیش نمایشی از اسلاید های آن می باشد
مشخصات فایل

تعداد صفحات
45

حجم
12 کیلوبایت

فرمت فایل اصلی
pptx

دسته بندی
معماری

توضیحات کامل
مفهوم حس تعلق به مکان و عوامل تشکیل دهنده آن
 
مقدمه
 محیط از جنبه های کالبدی و اجتماعی به صورت توامان ساخته شده است. انسان ها مکان های اطراف خود را خلق می کنند ومکان مستقل از انسان معنا ندا
ّسرآب نیلوفر کرمانشاهسراب نیلوفر کرمانشاه منطقه‌ ای تفریحی توریستی در شهرستان کرمانشاه است که با محیطی فراوان آهسته و دل انگیز هر سال در روزها عید نوروز و روزها فصل تابستان بیشترین مشاهده کننده از سراسر کشور ایران و دنیا را دارااست . سرآب نیلوفر کرمانشاه آکنده‌از گلهای نیلوفر آبی‌رنگ و بوستان ساحلی دوچندان قشنگ می ‌باشد . این سرآب گنجایش بهره‌ دهی آب مضاعف داراست و برای رویش ماهی هم مطلوب است . در سالهای اخیر جهت
آقای بطحایی وزیر آموزش و پرورش از جمله وزرای خوب دولت کنونی است. از جمله اقدامات قابل تقدیر او، اهتمام همه‌جانبه به اجرای سند تحوّل بنیادین اموزش و پرورش است. از اهداف دیرین این سند، حذف غول کنکور است که البتّه بناست به تدریج صورت گیرد؛ ولی در طول مدّتی که بر سر آموزش و پرورش و آموزش عالی کشور آوار شده بود، فرصت خوبی برای مؤسّسات فرصت‌طلب فراهم کرده بود تا از اضطراب و استرس بالای دانش‌آموزان پشت‌کنکوری به‌ویژه دختران سوءاستفاده کنند و چ
امروز دیدم ات... جایی که فکر اش را هم نمی کردم...
تمام این سالها حسرت دیدار دوباره ات گوشه ذهن و دل ام جا خوش کرده بود و همیشه فکر میکردم جایی میان انبوه جمعیت لحظه ای چشم ام به تو خواهد افتاد و تمام آن لحظات برایم تکرار خواهد شد و پس از آن و روزهای دیگر را چگونه ادامه خواهم داد... مهمتر اینکه تو هم مرا خواهی دید یا نه..؟! و آیا مرا به یاد خواهی آورد...؟! یا شاید زمانی میان جلسات کاری ترا ببینم و دیگر هیچ نفهمم...
اما جایی میان روزمرگی هایم، دقیقا جایی ک
 
 
 
آخرین هشدار پیامبر خاتم(ص)
در آخرین ساعت‏های زندگی پیامبراکرم(ص)، وقتی غم و اضطراب و دلهره سراسر مدینه را فرا گرفته بود و یاران باوفای آن‏ حضرت با دیدگانی اشک‏بار و دل‏های آکنده از اندوه در کنار خانه رسول خدا (ص) جمع شده بودند تا از سرانجام کسالت آن‏ حضرت آگاه شوند، دختر گرامی رسول‏ خدا (ص)، حضرت فاطمه (س)، در کنار بستر پدر با قلبی سوزان و دیده گریان به زمزمه کردن اشعاری که حضرت ابوطالب(ع) در وصف آن‏ حضرت سروده بودند مشغول شد. چون به این
تسلیت درگذشت دانیال 
7182
به قلم سید علی اصغر و دامنه. سید‌ علی‌اصغر: سلام شرحه شرحه در دلم غم دارم امروز.جوان ، جان ملت است .پدیده ناگوار جان جوانی را گرفت که برای آتیه خویش در حال کارکردن بود و امیدوار به زندگی ...شرح غم دانیال ، دریای از واژگان قدخمیده ایست که آه دارند و اشک می ریزند .شرح غم مرگ دانیال ، نغمه ناله های است که مردم فهیم داراب کلابرای درد جانکاه پدر و مادر جوانی زمزمه می کنند ...انوار الهی بر روحش ببارد تا همواره بیاد خنده های زیبا
قسمت اول را بخوان قسمت 86
مرد مقابلم، چشمانش اشک آلود گشت و تنه بر دیوار کوباند.
-باورم نمی شه، خودتی؟ بی معرفت، تو می دونی عمه ی من توی این چندسال چی کشید؟ چرا انقدر دیر؟ چرا وقتی که...
وخامت و دهشتی، در مجرای قلبِ پر تلاطمم بلوا بر پا نهاد.
-وقتی که چی؟
محرم یا نا محرم را نمی توانستم تشخیص دهم، چه برسد به آن که بتوانم پسری که ادعا می کرد هم خون من است را آنالیز بنمایم. جلو رفته دست بر یقه اش چسباندم.
-مادرم چی شده؟ بگو که زنده است، بگو منتظره من برم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پایگاه مقاومت بسیج مرصاد